علماء آخر الزمان | یمانی پدیا | دانشنامه مجازی مدعیان مهدویت
مقالات

علماء آخر الزمان

استناد احمد بصری به حدیثی جعلی

چکیده:

فهم دین و شناخت آسیب های ناشی از تحریف در معارف دینی نیاز به تخصص داشته و پس از شناخت ناسخ و منسوخ ، مطلق و مقید ، عام و خاص ، محکم و متشابه و در نهایت مغالطه و شبهه امکان پذیر است . اما پرسش این جاست؛

  • آیا همه مردم به این علوم تسلط کامل دارند ؟
  • آیا صرف یک آشنایی می تواند راهگشا در فهم روح دین و قوانین حاکم بر آموزه ها باشد ؟
  • آیا با اندکی اطلاع ، می توان مغالطه های ناشی از خدعه های شیطانی را شناسایی کرد؟

بنابر حکم عقل و دین ، برای جلوگیری از انحراف در دین و فهم صحیح از آن ، باید از عالمان دینی که میراث دار ائمه اطهار علیهم السلام هستند بهره برد . و در بیان اهل بیت علیهم السلام، مراجعه ی مردم به (روات احادیث) و دستور (تقلید عوام از فقها) اصلی انکار ناپذیر است .از طرف دیگر در برابر جایگاه رفیع و عملکرد موفق و موثر این پاسبانان و حافظان ، مدعیان دروغین تمام تلاش خود را نموده تا جایگاه نهاد مرجعیت و فقاهت را با دست آویزهایی باطل، خدشه دار نموده و چون فقیهان عالم و وارسته را سد راه خود می دانستند ،تلاش کرده تا اتهاماتی مانند تقابل گروه فقها با امام مهدی (علیه السلام) ، کشته شدن فقها در دوران ظهور ، سنتی و کهنه گرا بودن را به این مرزداران دین نسبت داده و به زعم خود ادعای باطلشان را بدون رقیب گسترش دهند .

در این نوشتار با روش توصیفی تحلیلی ، به نقد روایت هایی خواهیم پرداخت که جریان های انحرافی جهت اثبات ادعای باطل خود بدان ها تمسک نموده اند و در پایان چنین نتیجه گرفته ایم که برخی روایت های مورد استناد جعلی بوده و تعدادی دیگر علاوه بر ضعف از تحریف در معنا و مصداق گیری ناصحیح رنج می برند.

 

 

مقدمه:

یکی از شگردهای مدعیان دروغین، تمسک به روایات جعلی و غیر معتبر و استفاده از متون ضعیف می باشد. از جمله در مورد جایگاه فقیهان نیز به روایاتی تمسک شده است که یا در متون معتبر وجود نداشته و یا اینکه به اشتباه به نام یکی از معصومین علیهم السلام جعل شده است. به عنوان نمونه در سایت رسمی احمد اسماعیل در نوشته ای با عنوان (لماذا لم یتبع المراجع الامام احمد الحسن ؟) به روایاتی تمسک نموده اند که یا هیچ تصریح دلالی به فقهای شیعه ندارد و به صرف برداشت غلط نویسندگان آن به فقهای قم و نجف و فقهای دوازده امامی نسبت داده شده است و یا اینکه گزارش هایی جعلی است که بدان تمسک نموده اند، مانند:

الف) استناد احمد اسماعیل به حدیثی جعلی در خطبه ی حج خود:

احمد اسماعیل در مذمت فقها، به روایتی تمسک کرده که از احادیث جعلی می باشد. او در خطبه حج خود می گوید: شما را به شوراى کوچک دعوت کردند، احکام خدا را تغییر دادند همانگونه که اهل سقیفه این عمل را در شوراى بزرگ انجام دادند، پس دیروز این عمل را با على ابن ابی طالب (ع) در مدینه انجام دادند و امروز آنرا با امام مهدى (ع) در عراق پایتخت دولت مهدویت انجام می دهند از حُذیفه یمانى و جابر ابن عبدالله انصارى از رسول الله (ص) نقل است که فرمودند: وای بر امتم، وای بر امتم، از شوراى بزرگ
و شورای کوچک. از ایشان سؤال شد: شورای بزرگ و کوچک کدام است؟ ایشان فرمودند: اما شوراى بزرگ بعد از وفاتم در شهر خودم و براى غصب خلافت برادرم و غصب حق دخترم منعقد مى شود و اما شوراى کوچک در غیبت کبرى در زوراء (بغداد) براى تغییر سنت و تبدیل احکامم منعقد خواهد شد.

https://almahdyoon.org/imam/esdarat/khetabat-sayed.html
وی با استناد به این روایت، عالمان دینی را همان تشکیل دهندگان شورای صغری می داند که مورد مذمت حضرت محمد صلی الله علیه وآله قرار گرفته اند .در این میان او تاکید بر مذمت آیت الله سیستانی دارد ،که مردم را برای شرکت در انتخابات عراق ترغیب می کردند.

در نقد سخن او به دو نکته باید اشاره نمود:

اولاً : این فرد برای گزارش جعلی خود به کتاب 250 علامت ظهور، تالیف محمد علی طباطبایی حسنی تمسک می جوید، این کتاب برگرفته از چند کتاب ضعیف مانند بیان الائمة و کتب شیخ ابوالحسن مرندی می باشد. این کتاب، نه تنها از کتب دست اول و معتبر نمی باشد، بلکه مواردی در کتاب وجود دارد که بر عدم دقت علمی نویسنده آن دلالت دارد؛ مواردی مانند توجه به تطبیق گرایی (البته به صورت احتمالی بیان میکند؛ اما در این زمینه افراط دارد)؛ مانند

  • تطبیق لفظ «جهجاه» به محمدرضا شاه پهلوی؛ با این توجیه که این عبارت، برگردان شاهنشاه است.
    (250 علامة حتی ظهور الامام المهدی ،طباطبایی حسنی، ص: 121)✓
  • بیان احتمالی زمان ظهور( 250 علامة حتی ظهور الامام المهدی ،طباطبایی حسنی، ص 205)، با استفاده از سخنانی با عنوان روایت که در منابع روایی وجود ندارد. نویسنده کتاب 250 علامت اعتقاد دارد که نیازی به بررسی و جدا کردن روایات معتبر از غیر معتبر در مباحث مهدوی و جود ندارد(250 علامة حتی ظهور الامام المهدی ،طباطبایی حسنی،ص: 10 ) و با همین نگاه، به سخنانی عجیب منسوب به نام اهل بیت اشاره می کند و در پایان کتابش با توجه به خوابی که مادرش دیده است، خود را از یاران امام زمان می داند و معتقد است که در حیات او ظهور اتفاق خواهد افتاد(250 علامة حتی ظهور الامام المهدی ،طباطبایی حسنی، ص202)جهت مطالعه بیش تر در مورد این فرد ر.ک. بررسی تسامح در نقل روایات نشانه های ظهور با تأکید بر کتاب مأتان و خمسون علامه، خدامراد سلیمیان ، فصلنامه انتظار موعود ، ش 53 )

 

ثانیاً: این روایت ،از منقولات غیر معتبر یکی از واعظان دوران قاجار به نام ابوالحسن مرندی ( 1349 ق ) می باشد و روایت جعلی بوده و قابلیت استناد ندارد. (در مورد این فرد ر.ک. نقد برخی روایت های مهدوی در کتب شیخ ابوالحسن مرندی، محمد شهبازیان ،فصلنامه پژوهش های مهدوی ، ش 11 ، و نقد و بررسی نشانه های ظهور در سه اثر از شیخ ابوالحسن مرندی ،محمد شهبازیان ، فصلنامه انتظار موعود ش 46)  ابوالحسن مرندی که ضد مشروطه چی های تهران بوده است علیه آنان دست به جعل و یا استفاده از احادیث جعلی زده و در قسمتی از کتاب خود به مذمت چهار شورا اعم از: دارالندوة ، سقیفه، شورای کوفه برای قتل امام حسین (علیه السلام) و شورای ملی ایران اشاره می کند. سپس در تایید حرف خود به روایت مذکور اشاره کرده و جهت القای آن به مخاطبانش ، به دروغ آن را به کتابی با عنوان مناقب العترة از ابن فهد حلی نسبت داده است.( دلائل براهین الفرقان، مرندی،ص: 89 ؛ فجایع الدهور، مرندی، ص: 57 )

این ادعاهای ابوالحسن مرندی در حالی است که :

  • در هیچ منبعی کتاب مناقب العترة به ابن فهد حلی نسبت داده نشده و مستندی بر وجود این کتاب در اختیار نداریم، به گونه ای که علامه آقابزرگ طهرانی نیز از اختصاصات کتاب دلائل براهین الفرقان این جمله را ذکر می کند : (مناقب العترة للشیخ أحمد بن فهد الحلى ، ینقل عنه المولى أبو الحسن المرندى المعاصر فی” دلائل براهین الفرقان.) (الذریعة الی تصانیف الشیعه،طهرانی، ج 22 ص 330 )
    مناقب العترة به احمد بن فهد حلی نسبت داده شده و ابوالحسن مرندی که از نویسندگان معاصر است، از آن در کتاب دلائل براهین الفرقان نقل نموده است .

2- این  روایت هیچ گونه عینیت و وجودی در منابع شیعی ندارد و نمی توان ادعا نمود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله ) این سخن را فرموده باشند. به ویژه اینکه مرحوم مرندی فردی دقیق در بیان روایات نمی باشد. (ر.ک. به مقالات در نقد ابوالحسن مرندی ، نقد برخی روایت های مهدوی در کتب شیخ ابوالحسن مرندی، محمد شهبازیان ،فصلنامه پژوهش های مهدوی ، ش 11 ، و نقد و بررسی نشانه های ظهور در سه اثر از شیخ ابوالحسن مرندی ،محمد شهبازیان ، فصلنامه انتظار موعود ش 46 .)

3- عبارت (الغیبة الکبری) در روایت های اهل بیت (علیهم السلام) معهود نیست و اهل بیت علیهم السلام از این لفظ برای عنوان کردن غیبت کبری استفاده ننموده اند و در هیچ یک از روایت های بیان کننده غیبت کبری این عبارت استفاده نشده است، که این امر می تواند یکی از قرائن ساختگی بودن این سخن باشد.

جعل سخن ابن عربی به نام امام صادق علیه السلام !!

در میان فرقه های مختلف و مانند گروهک احمد اسماعیل ،گزارشی را به نام امام صادق علیه السلام علیه فقها نقل می کنند که متن آن چنین است:(

و قال علیه السّلام أیضا:) و لولا أن السیف بیده لأفتى الفقهاء بقتله!. … إذا خرج فلیس له عدوّ مبین إلّا الفقهاء خاصة و اگر شمشیر در دست مهدی علیه السلام نبود ،فقها فتوای قتل او را می دادند … وقتی مهدی خروج می کند دشمنی آشکار تر از فقها ندارد.

https://almahdyoon.org/shobohat/56-rad…/413-maraje3.htm

 

این سخنی که جریان های انحرافی بدان تمسک نموده اند ، کلام امام صادق علیه السلام نبوده و عبارتی از محیی الدین عربی فیلسوف شهیر اهل سنت می باشد که به اشتباه به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است و این انتساب دروغین به امام صادق علیه السلام، از اشتباهات همان واعظ سهل اندیش دوران قاجار، شیخ ابوالحسن مرندی و کتاب های غیر معتبری مانند یوم الخلاص (رزوگار رهایی ) اثر کامل سلیمان می باشد. (یوم الخلاص، کامل سلیمان، ص274)
ابوالحسن مرندی، این مطلب را از کتاب (فتوحات مکیه) و به نقل از امام صادق (علیه السلام) ذکر می کند .(مجمع النورین، مرندی ، ص 344) در حالیکه با مراجعه به اصل کتاب متوجه می شویم که این فراز ها بیان خود ابن عربی است و از کلمات امام صادق (علیه السلام) نمی باشد.
(فتوحات المکیة،محی الدین ابن عربی،ج3،ص319)

 

جعلی دیگر از سخن ابن عربی به نام امام صادق علیه السلام

در قسمتی از مقاله ی مذکور در سایت احمد اسماعیل بصری ،گزارشی را از کتاب یوم الخلاص ذکر می کنند:

و ایضاً على نفس المعنى فی یوم الخلاص ص 279  اعداؤءه الفقهاء المقلدون، یدخلون تحت حکمه خوفاً من سیفه و سطوته، و رغبه فیما لدیه

دشمنان مهدی علیه السلام ، فقهای مقلد ، غیر اندیشمند و اهل اجتهاد هستند و اگر هم حکومت
مهدی علیه السلام را می پذیرند از روی نفاق و ترس از مرگ است !

در کتاب یوم الخلاص این عبارت را چنین ذکر نموده است:
ثم جاء عنه علیه السّلام بنفس الموضوع: یخرج على فترة من الدین، و من أبى قتل، و من نازعه خذل! یظهر من الدین ما هو الدین علیه فی نفسه، ما لو کان رسول اللّه یحکم به، أعداؤه الفقهاء المقلّدون، یدخلون تحت حکمه خوفا من سیفه و سطوته (کامل سلیمان، یوم الخلاص، ص 274)

در این جا نیز خطا از نویسندگان غیر عالمی مانند ابوالحسن مرندی و صاحب کتاب یوم الخلاص رخ داده است که به اشتباه این روایت را به امام صادق علیه السلام نسبت داده اند ، در حالیکه این سخن نیز از محیی الدین عربی می باشد. (محی الدین ابن عربی ،فتوحات المکیه ،ج 3 ص 319)

د) تمسک به حدیث جعلی دیگر از ابوالحسن مرندی

فاذا خرج القائم من کربلاء وارد النجف و الناس حوله، قتل بین کربلاء و النجف ستة عشر الف فقیه، فیقول من حوله من المنافقین: انه لیس من ولد فاطمة و الا لرحمهم، فأذا دخل النجف و بات فیه لیلة واحدة، فخرج منه من باب النخیلة محاذی قبر هود و صالح استقبله سبعون الف رجل من اهل الکوفة یریدون قتله فیقتلهم جمیعاً فلا ینجی منهم احد
(نور الانوار، مرندی، ج 3 ، ص 34)

بنا بر این گزارش ذکر شده در کتاب نور الانوار ابوالحسن مرندی، ادعا گردیده که حضرت مهدی علیه السلام از کربلا خارج شده و به سمت نجف می روند و بین کربلا و نجف شانزده هزار فقیه را می کشند، !و پس از آن هفتاد هزار نفر دیگر را که قصد کشتن حضرت را دارند می کشند!!

این گزارش نیز در هیچ کتاب حدیثی اصیل و معتبری یافت نشده و میتوان آن را مانند دیگر گزارش های منقول از ابوالحسن مرندی بی اعتبار و بلکه جعلی دانست، دیگر منابع نیز از ایشان نقل کرده اند و از روی جهل تبدیل به روایت گردیده است.
(بیان الائمه، زین العابدین، ج 3 ص 168)

همان گونه که تذکر داده شد ،متاسفانه این نویسنده ، در نقل روایات فردی بی مبالات بوده و یا از احادیث جعلی بهره برده و یا جعل حدیث می نموده است.

جعلی دیگر علیه فقها از علی محمد شیرازی:

علی محمد شیرازی موسس فرقه ی بابیه و بستر ساز بهائیت، در مناظره ای با عالمان شیعی دست به جعل روایت زده و به دلیل ضعف علمی در پاسخ گویی روی به جعل روایتی در مذمت فقها می نماید. این واقعه را ولیعهد آن زمان ناصرالدین میرزا خطاب به محمد شاه قاجار چنین گزارش کرده اند :

هو الله تعالی شانه. قربان خاک پای مبارکت شوم. در باب «باب» که فرمان قضا صادر شده بود که علما را احضار کرده با او گفت و گو نمایند. حسب الحکم همایون محمل فرستاده با زنجیر از ارومیه آورده به
کاظم خان سپردند… اول حاجی محمود پرسید که مسموع میشود که تو میگویی من نایب اول هستم و بابم و بعضی کلمات گفته ای که دلیل بر امام بودن بلکه پیامبری توست؟! گفت: بلی حبیب من … نایب امام هستم من و باب هستم و آنچه گفته ام و شنیده اید راست است. اطاعت من بر شما لازم است به دلیل «اخلو الباب سجدا» و لکن این کلمات را من نگفته ام، آن که گفته است، گفته است، پرسیدند: گوینده کیست؟ جواب داد: آن که به کوه طور تجلی کرد: «روا باشد انا الحق از درختی / چرا نبود روا از نیکبختی» منی در میان نیست این ها را خدا گفته است. بنده به مقوله شجره طور هستم آن وقت در او خلق می شود [شد،] الان در من خلق می شود و به خدا قسم کسی که از صدر اسلام تاکنون انتظار او را می کشیدند منم، منم آن که چهل هزار علما منکر خواهند گشت.
پرسیدند: این حدیث در کدام کتاب است که چهل هزار علما منکر خواهند گشت؟ گفت: اگر چهل هزار نباشد، چهار هزار که هست. (کشف الغطاء، ابوالفضل گلپایگانی، ص 202)

همانگونه که در متن وجود دارد ،این مدعی دروغین حدیثی جعلی اختیار کرده و در نهایت حاضر نیست جعلی بودن روایت را اعتراف کرده و بلکه تلاش نموده تا با کاهش تعداد از چهل هزار فقیه ، به چهار هزار فقیه ، آن را باور پذیر نماید.!و با جستجو در منابع روایی چنین گزارشی از معصومین علیهم السلام نقل نشده است .

 

 

مقابله امام مهدی علیه السلام با اهل فتوی

و سیدعى إلیه من سائر البلاد الذین ظنّوا أنّهم من علماء الدین و فقهاء الیقین و الحکماء و المنجّمین و المتفلسفین و الأطبّاء اظالّین … و ینتقم من أهل الفتوى فی الدین لما لا یعلمون
(الزام النصاب، یزدی حائری، ج 2، ص189)
و از شهرهای مختلف به سوی او دعوت می گردد کسانی که گمان دارند از عالمان دینی و فقیهان دارای یقین و ستاره شناسان و اهل فلسفه و پزشکان گمراه هستند …و [حضرت مهدی علیه السلام ] انتقام از اهل فتوا می گیرد برای آنچه که نمی دانند [و فتوا می دهند].

این عبارت در متون حدیثی وجود ندارد و آنچه نگارنده بدان رسیده است نقل حائری بارجینی در کتاب الزام الناصب می باشد. ایشان گزارشی را با عنوان خطبة البیان و با متن مختلف، در کتاب خود ذکر کرده است که یکی از آن گزارش ها را با این سند بیان نموده اند:

الریحان الأوّل: فی الخطبة التی خطبها فی البصرة المعروفة بخطبة البیان
(یزدی حائری، الزام الناصب، ج 2 ، ص 148)
ریحان اول : خطبه ای که در بصره بیان فرموده اند و معروف به خطبة البیان است .

و در ادامه می گویند: النسخة الاولى: فی نسخة حدّثنا محمّد بن أحمد الأنباری قال: حدّثنا محمد بن أحمد الجرجانی قاضی الری قال: حدّثنا طوق بن مالک عن أبیه عن جدّه عن عبد اللّه بن مسعود رفعه إلى علیّ بن أبی طالب: لمّا تولّى الخلافة بعد الثلاثة أتى إلى البصرة فرقی جامعها و خطب الناس خطبة…..
و هذه هی خطبته التی خطب و هی خطبة البیان
(الزام الناصب، یزدی حائری، ج 2، ص 149)
نسخه ی اول : در نسخه ای آمده است: حدیث کرد برای ما محمد بن احمد انباری، گفت: حدیث نمود محمد بن احمد جرجانی قاضی ری، گفت: حدیث نمود طوق بن ملک از پدرش از پدربزرگ از عبدالله بن مسعود که سند را به حضرت علی علیه السلام رساند. در زمانی که حضرت علی علیه السلام پس از آن سه نفر به خلافت رسیدند ، به سمت بصره رفته و در مسجد جامع چنین خطبه خواندند…و این متن آن خطبه ای است که حضرت فرمودند و خطبة البیان نام دارد .
همانگونه که ذکر شد ،این نسخه از خطبه البیان را تنها صاحب الزام الناصب نقل کرده است و در منبعی دیگر سندی برای این خطبه یافت نگردید. علاوه بر اینکه خطبه مذکور فاقد اعتبار سندی می باشد و برخی از فرازهای این خطبه نیز معتبر نبوده و اشکالات محتوایی دارد. علامه سید جعفر مرتضی و برخی دیگر از محققان معاصر در نقد این خطبه نکاتی را درج نموده اند.
(مختصر مفید أسئلة وأجوبة فی الدین والعقیدة، مرتضی عاملی، ص 249 ؛ شهبازیان، تاملی نو در نشانه های ظهور (1)، ص 28 ؛خطبة البیان و خطبه های منسوب به امیرالمومنین علیه السلام،مصطفی صادقی ، فصلنامه علوم حدیث ش 33 )

ازجمله اشکالات سندی خطبه این است که ، وفات عبدالله بن مسعود در سال 32 ق گزارش شده است.
(تهذیب الکمال، مزی، ج 16 ، ص 123)
پس چگونه میتواند این خطبه را پس از جنگ جمل از حضرت علی (ع) نقل کرده باشد؟
چرا که جنگ جمل در تاریخ 36 ق رخ داده است.
(الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ص 21)
افزون اینکه در سند اذعان گردیده که عبدالله بن مسعود نیز از فرد دیگری که مجهول الهویة می باشد نقل خطبه نموده است که این مطلب بر ضعف سند می افزاید. یکی از ناقدان این خطبه در مورد دیگر افراد ذکر شده در سند می نویسد: دو نفر اوّل، یعنى محمّد بن احمد انبارى و محمّد بن احمد جرجانى شناخته شده نیستند؛ ضمن اینکه منابع ، از شخصى به نام محمّد بن احمد جرجانى به عنوان قاضى رى نام نبرده اند. طوق بن مالک نیز محدث نیست و روایتى از او نقل نشده و در سند هیچ روایتى واقع نشده است، بلکه یکى از فرماندهان هارون الرشید بود و در سال 216  ق، از دنیا رفت . همچنین، پدر و جدّ طوق نیز شناخته شده نیستند و دیده نشده که در سند روایتى از آنان نام برده شود. ضمن اینکه محاسبه زمان مرگ طوق، یعنى سال 216  ق، نشان مى دهد که امکان ملاقات و روایت جدّ او از ابن مسعود، وجود نداشته است و ابن مسعود، سال ها پیش از تولد جدّ طوق بن مالک از دنیا رفته است (خطبة البیان و خطبه های منسوب به امیرالمومنین علیه السلام،مصطفی صادقی ،فصلنامه علوم حدیث، ش 33 )

احتمال دارد این متن توسط برخی از صوفیه ی اهل سنت و در اواخر قرن دهم و یازدهم هجری جعل شده باشد..در قسمتی از متن گزارش چنین آمده است: ألا إنّ فی المقادیر من القرن العاشر سیحبط علج بالزوراء من بنی قنطور بأشرار.
(الزام الناصب، یزدی حائری، ج 2 ص 181)
قف إذا أقبل القرن الحادی عشر فإنّا للّه و إنّا إلیه راجعون عمّ البلاء و قلّ الرجاء و منع الدعاء و نزل البلاء.
(الزام الناصب، یزدی حائری، ج 2 ،ص 184)

در مورد اطبا و پزشکان ظالم و ستاره شناسان هم ظاهرا عقیده ی حاکم بر تعدادی از نویسندگان اهل سنت در این گزارش خود را نشان داده است. چنانچه قاضی عبدالجبار معتزلی در مذمت علم طب و نجوم مطالبی نگاشته و ادعا دارد این علم مقابله با تقدیر الهی است و تعدادی از نصاری برای از بین بردن دین ،علم طب را در میان مسلمانان نفوذ داده اند.
(تثبیت دلائل النبوة، قاضی عبدالجبار ، ج 2 ص 615 و 623)
نکته ی دیگر این که در محتوای آن مطالبی خلاف روایات شیعه و نظریه های مشهور وجود دارد(برای دیدن نظریات در مورد جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام ر.ک. مقاله :شهبازیان، باز نگری در روایات جهان پس از حضرت مهدی علیه السلام از منظر شیعه،فصلنامه علمی پژوهشی مشرق موعود، ش 42)

چرا که در قسمت پایانی این خطبه حکومت حضرت مهدی علیه السلام را چهل سال دانسته و پس از آن حضرت مهدی علیه السلام فوت کرده و حضرت عیسی علیه السلام او را غسل می دهد .پس از آن حضرت عیسی و خضر علیهماالسلام و تمامی یاران مهدی علیه السلام فوت کرده و دوباره در دنیا ظلم حاکم شده و مردم به کفر بر می گردند و خدای متعال شهره ها را ویران می کند .
(الزام الناصب، یزدی حائری ،ج 2 ص 172)

تحلیل غلط از برخی روایات:

فِرَق انحرافی و مدعیان دروغین دو شِگرد در تبیین آیات و روایات با عنوان «بهره گیری از عناوین عام و برداشت خاص» و «سرایت معنای حداقلی در تمام مصادیق» را در اختیار گرفته و تلاش در فریب اذهان عمومی و غیر متخصص دارند. در روش اول، مدعی تلاش دارد تا یک مفهوم کلی را بدون دلیل، بر مصداقی که خود می خواهد تطبیق دهد، و در روش دوم، گر چه ممکن است یک مفهوم کلی برخی از مصادیق را در بر بگیرد اما مدعی دروغین تلاش دارد که آن را به همه ی مصادیق برگردانده و همه ی افراد یک مجموعه را وارد معنای عام بداند. به عنوان نمونه، جریان های انحرافی، تلاش دارند تا مصداق عبارت «فقها» در برخی روایات را ،مراجع و فقهای فعلی و مستقر در قم و نجف ذکر نمایند؛ در حالیکه هیچ شاهدی در روایت بر این مطلب وجود ندارد، و یا در روش دوم تلاش دارند تا اگر برخی از فقهای دوازده امامی مانند شلمغانی، دچار انحراف می شوند؛ این عنوان را عمومیت داده و به تمام فقهای شیعه اثناعشریه گسترش دهند .

این روش غلط در گذشته نیز وجود داشته و یکی از عالمان شیعه در نامه ای خطاب به حضرت مهدی علیه السلام از برخورد برخی مخالفان فقها و وکلای شیعه ابراز ناراحتی نموده که واقعه را چنین گزارش کرده اند:

محمّد بن عبد اللّه بن جعفر حمیرى از پدرش، او هم از محمد بن صالح روایت کرده که گفت: به محضر مبارک صاحب الزمان علیه السّلام نوشتم که اهل خانه و خانواده ام به واسطه حدیثى که از ناحیه پدران شما روایت شده که ایشان فرموده اند: «خدامنا و قوامنا شرار خلق اللّه» مرا آزار داده و سرزنش می کنند.
حضرت در جواب نوشتند: عجب! مگر این آیه را قرائت نکرده اید که خداوند متعال مىفرماید: «و در میان ایشان و قریه هایى که در آنها برکت دادیم،قریه هاى ظاهرى قرار دادیم»؛ پس به خدا قسم ما قریه هایى هستیم که خداوند در آنها برکت قرار داده و شما قریه هاى ظاهر هستید.
(الغیبه شیخ طوسی، ص345 )

شیخ طوسی در تبیین این رویات می فرماید : این روایت عمومیت ندارد [یعنى چنین نیست که شامل همه خدمتکاران ایشان باشد]، بلکه این جمله را در خصوص کسانى فرموده اند که در احکام دینى را تغییر و تبدیل نموده و نسبت به اهل بیت علیهم السّلام خیانتى از آنها سر زده،چنانکه در آینده ذکر خواهیم نمود.
(الغیبه شیخ طوسی، ص 345)

در ادامه به دو روایت که در این باره مورد سوء استفاده قرار گرفته است اشاره می کنیم .

روایت اول:

عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ اسْتَقْبَلَ مِنْ جَهْلِ النَّاسِ أَشَدَّ مِمَّا اسْتَقْبَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ جُهَّالِ الْجَاهِلِيَّةِ قُلْتُ وَ كَيْفَ ذَاكَ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَى النَّاسَ وَ هُمْ يَعْبُدُونَ الْحِجَارَةَ وَ الصُّخُورَ وَ الْعِيدَانَ وَ الْخُشُبَ الْمَنْحُوتَةَ وَ إِنَّ قَائِمَنَا إِذَا قَامَ أَتَى النَّاسَ وَ كُلُّهُمْ يَتَأَوَّلُ عَلَيْهِ كِتَابَ اللَّهِ يَحْتَجُّ عَلَيْهِ بِهِ. (الغيبة للنعماني ص 297)

از فضیل بن یسار که گفت: شنیدم ابا عبد اللَّه (امام صادق) علیه السّلام میفرمود: قائم ما که قیام میکند از نادانى مردم بی از آنچه رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از نادانى جاهلیّت برخورد کرد برخورد میکند. گفتم: این چگونه ممکن است؟ فرمود: رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله در حالى بسوى مردم آمد که آنان سنگ و کلوخها و چوبهاى تراشیده را مى پرستیدند و قائم ما هنگامى که قیام میکند بسوى مردم مى آید در حالى که همه مردم کتاب خدا را علیه او تأویل میکنند و با آن بر او احتجاج مینمایند.

از این روایت چنین استفاده می کنند که همان کسانی که اهل دین و قرآن هستند، علیه حضرت مهدی علیه السلام احتجاج و استدلال می کنند، و بر اساس تحلیلی اشتباه، مصداق آن را استدلال های عالمان شیعی علیه فرقه های انحرافی معرفی می کنند. غیر عالمانه بودن این سخن بر اهل فن پوشیده نبوده و در این گزارش بحثی از فقهای شیعه مطرح نگردیده است، از طرف دیگر امروزه ما با افرادی از فقها و عالمان غیر شیعی و غیر اثنا عشری روبرو هستیم که به گمان خود با استناد به قرآن و روایات نقل شده از طریق خودشان به حضرت محمد صلی الله علیه وآله، اصول و مبانی تفکر شیعه ی اثناعشری را قبول نداشته و آن ها را بدعت و گاهی کفر و شرک می دانند، به عنوان مصداق کامل آن فقهای وهابی را می توان نام برد که قطعا در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام از آیات قرآن علیه ایشان استفاده خواهند کرد کما اینکه امروز در برابر شیعیان از آیات قرآن جهت اثبات شرک آن ها سوء استفاده می کنند، بلکه مراد از این دسته روایات فرقه های انحرافی شکل گرفته درون مذهب شیعه را می توان نام برد که با احتجاج به روایات اهل بیت علیهم السلام و تاویل آیات قرآن تلاش در گمراه نمودن مردم دارند و قطعا آنان در برابر حضرت مهدی علیه السلام با این استدلال های خود خواهند ایستاد، به عنوان نمونه وقتی گروه انحرافی بابیه و بهائیت معتقد به این نکته هستند که فرزندی در خانه ی امام حسن عسکری علیه السلام متولد نشده است، قطعاً در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام که می خواهند خود را به عنوان مهدی موعود و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام معرفی نمایند، این جماعت رو در روی حضرت قرار خواهند گرفت و یا گروهی مانند طرفداران احمد اسماعیل بصری که قائل به بیست و چهار وصی بعد از حضرت محمد صلی الله علیه وآله بوده و فرزند حضرت مهدی علیه السلام را امام سیزدهم می دانند، قطعا در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام که با استناد به روایات متقن تعداد اوصیای پس از حضرت محمد صلی الله علیه وآله را دوازده نفر می داند و امامتی برای فرزند خود قائل نیست را، نخواهند پذیرفت؛ و مصداق بارز همان به ظاهر دیندارانی هستند که با روایت هایی ضعیف و تحلیل های اشتباه از قرآن به نبرد با حضرت مهدی علیه السلام خواهند رفت.

(برای دیدن برخی تحلیل ها ر.ک. بحارالانوار، علامه  مجلسی، ج 53 ص 15 ، تا ظهور ، شیخ نجم الدین طبسی، ج 1 ص 243)

روایت دوم:

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ يُسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ هِيَ خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى فُقَهَاءُ ذَلِكَ الزَّمَانِ شَرُّ فُقَهَاءَ تَحْتَ ظِلِّ السَّمَاءِ مِنْهُمْ خَرَجَتِ الْفِتْنَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُودُ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏8، ص 308)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است بر مردم زمانى آید که از قرآن جز نامى نماند و از اسلام و مسلمانى جز اسمى نیست مردم خود را مسلمان نامند و از مسلمانى دورترین مردم هستند، مسجدهاى آنان آبادان است و از رهبرى و هدایت بحق تهى است فقیهان این دوران بدترین فقهاى زیر آسمانند فتنه از آنها برآید و بدانها بازگردد. این روایت نیز مورد سوء برداشت فرقه ها قرارگرفته و با استناد بدان عالمان دینی و فقیهان مخالف خود را مورد هجوم قرار می دهند و در مقام عمل، تمام فقهای شیعه را گمراه تلقی می کنند .

(ر.ک http://www.black-banners.com/forum/viewtopic.php?t=11899 ، مهدی موعود، علی دوانی، ص 959)

در تحلیل این دسته روایات مناسب است به چند نکته توجه شود :

  • پر واضح است که هیچ گاه فردی از شیعیان معتقد به عصمت عالمان دینی نمی باشد و در زمان های مختلف، از دوره ی حضور ائمه علیهم السلام تا دوره ی ظهور، افرادی از عالمان شیعی مانند شلمغانی به انحراف رفته و در زمره ی فقهای سوء قرارگرفته اند، پس غرض این نیست که تمام فقها را معصوم بدانیم اما این سخن که تمام فقها ی شیعه ی اثنا عشری و بلکه اکثر آنان منحرف اند؛ سخنی گزاف و بدون دلیل است.

2- مراد از فقها در این مجموعه روایات الزاماً فقهای شیعه نیست و تذکر دادیم که می تواند مراد فرقه های دیگر نیز اعم از وهابیت یا گروههای انحرافی از دل شیعیان.

3- این گونه روایات اشاره به فقهای دنیا پرستی دارد که می توانند باعث گمراهی بیشتر مردم در آخرالزمان باشند و مذمت این تعداد از افراد یک گروه ، دلالت بر مذمت تمام آن ها به بهانه ی مخالفت با افکار جریانی انحرافی نمی باشد . به عبارت دیگر با تمسّک به عنوانی عام، نمی توان همانند مدعیان دروغین تمام فقها و مراجع شیعه ی اثناعشری را رد نمود و یا غالب آنان را مذمت کرد.  (دعوی السفارة فی الغیبة الکبری، آیت الله محمد سند، ج 2،ص346)

روایت سوم:

وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ ابْنُ حُمْرَانَ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَشِيرٍ، عَنْ أَبِي الْجَارُودِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَأَلْتُهُ، مَتَى يَقُومُ قَائِمُكُمْ؟
قَالَ: يَا أَبَا الْجَارُودِ، لَا تُدْرِكُونَ. فَقُلْتُ: أَهْلَ زَمَانِهِ.

فَقَالَ: وَ لَنْ تُدْرِكَ أَهْلَ زَمَانِهِ، يَقُومُ قَائِمُنَا بِالْحَقِّ بَعْدَ إِيَاسٍ مِنَ الشِّيعَةِ، يَدْعُو النَّاسَ ثَلَاثاً فَلَا يُجِيبُهُ أَحَدٌ، فَإِذَا كَانَ الْيَوْمُ الرَّابِعُ تَعَلَّقَ بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ، فَقَالَ: يَا رَبِّ، انْصُرْنِي، وَ دَعْوَتُهُ لَا تَسْقُطُ، فَيَقُولُ (تَبَارَكَ وَ تَعَالَى) لِلْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ نَصَرُوا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلَهُ) يَوْمَ بَدْرٍ، وَ لَمْ يَحُطُّوا سُرُوجَهُمْ، وَ لَمْ يَضَعُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَيُبَايِعُونَهُ، ثُمَّ يُبَايِعُهُ مِنَ النَّاسِ ثَلَاثُمِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا، يَسِيرُ إِلَى الْمَدِينَةِ، فَيَسِيرُ النَّاسُ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ)، فَيَقْتُلُ أَلْفاً وَ خَمْسَمِائَةٍ قُرَشِيّاً لَيْسَ فِيهِمْ إِلَّا فَرْخُ زَنْيَةٍ. ثُمَّ يَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَيَنْقُضُ الْحَائِطَ حَتَّى يَضَعَهُ إِلَى الْأَرْضِ، ثُمَّ يُخْرِجُ الْأَزْرَقَ وَ زُرَيْقَ غَضَّيْنِ طَرِيَّيْنِ، يُكَلِّمُهُمَا فَيُجِيبَانِهِ، فَيَرْتَابُ عِنْدَ ذَلِكَ الْمُبْطِلُونَ، فَيَقُولُونَ: يُكَلِّمُ الْمَوْتَى؟! فَيَقْتُلُ مِنْهُمْ خَمْسَمِائَةِ مُرْتَابٍ فِي جَوْفِ الْمَسْجِدِ، ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ الَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)؛ وَ ذَلِكَ الْحَطَبُ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهُ، وَ يَهْدِمُ قَصْرَ الْمَدِينَةِ.
وَ يَسِيرُ إِلَى الْكُوفَةِ، فَيَخْرُجُ مِنْهَا سِتَّةَ عَشَرَ أَلْفاً مِنَ الْبُتْرِيَّةِ، شَاكِينَ فِي السِّلَاحِ،قُرَّاءَ الْقُرْآنِ، فُقَهَاءَ فِي الدِّينِ، قَدْ قَرَحُوا جِبَاهَهُمْ، وَ شَمَّرُوا ثِيَابَهُمْ، وَ عَمَّهُمْ النِّفَاقُ، وَ كُلُّهُمْ يَقُولُونَ: يَا ابْنَ فَاطِمَةَ، ارْجِعْ لَا حَاجَةَ لَنَا فِيكَ. فَيَضَعُ السَّيْفَ فِيهِمْ عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ عَشِيَّةَ الْإِثْنَيْنِ مِنَ الْعَصْرِ إِلَى الْعِشَاءِ، فَيَقْتُلُهُمْ أَسْرَعَ مِنْ جَزْرِ جَزُورٍ، فَلَا يَفُوتُ مِنْهُمْ رَجُلٌ، وَ لَا يُصَابُ مِنْ أَصْحَابِهِ أَحَدٌ، دِمَاؤُهُمْ قُرْبَانٌ إِلَى اللَّهِ. ثُمَّ يَدْخُلُ الْكُوفَةَ فَيَقْتُلُ مُقَاتِلِيهَا حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ). (دلائل الإمامة (ط – الحديثة)، ص 455)

ترجمه:

حسن بن بشیر، از ابى الجارود روایت کرده که مى گوید: از امام باقر علیه السلام سؤال کردم قائم شما چه زمانى قیام مى فرماید؟

فرمود: اى ابا جارود شما آن زمان را نخواهید دید.

عرض کردم اهل زمان چطور؟

فرمود: اهل زمان را هم نمى بینی . قائم ما بعد از مأیوس شدن و نا امید گشتن شیعیان قیام مى کند و مردم را سه بار دعوت مى کند و به کمک مى طلبد ولى هیچ کس پاسخ او را نمى دهد، تا آنکه روز چهارم به پرده کعبه مى چسبد و مى گوید: خدایا یاریم کن و دعای رد نمى شود. خداوند نیز به ملائکه اى که رسول الله (صلى الله علیه و آله) را در روز بدر یارى کردند دستور مى دهد حضرت مهدى علیه السلام را یارى کنند و آنها که تا آن زمان هنوز آماده باش بوده و زین اسبها و اسلحه هاى خود را زمین نگذاشته اند با حضرت بیعت مى کنند، سپس سیصد و سیزده مرد با حضرت بیعت مى نمایند و حضرت به مدینه رفته … و آنگاه به سمت کوفه حرکت مى نماید و شانزده هزار تن از بتریه گروهى شبیه خوارج را که مسلح اند و قاریان قرآن هستند و فقهاء در دین بوده و از زیادى سجده پیشانى آنها زخم شده و نفاق تمام وجودشان را پر کرده است، به حضرت مى گویند: اى فرزند فاطمه، بر گرد که ما نیاز به تو نداریم، آنگاه حضرت در عصر روز دوشنبه در پشت نجف تا شب تمامى آنها را به سرعت مى کُشد و هیچ یک از آنان جان سالم به در نمى برد، و اصحاب حضرت هیچ یک آسیب نمی بینند گر چه خون مقدس آنها وسیله ی تقرب به خداوند متعال می باشد، سپس حضرت وارد در کوفه شده، و آنقدر از جنگاوران را می کشد تا خدا راضی گردد.

احمد بصری مدعی یمانی و یاران این روایت را علیه فقها استفاده کرده و پس از تحریف در معنای آن چنین می گویند :

بتریه کسانی هستند که معتقدند امام مهدی ابتر (بی فرزند) است همانطور که به رسول الله گفتند ابتری، و سورة کوثر نازل شد. ان شانئک هو الأبتر و این بدان معنا است، کسانی که معتقدند امام مهدی ابتر است همان دشمنان قائم هستند. (www.almahdyoon.co/ir/showthread.php?t=18828)
ثانیاً : مراد از بتریه کسانی هستند که معتقدند امام مهدی علیه السلام ابتر می باشد و فرزند ندارد .

 

 

✓ در پاسخ لازم است فارغ از اشکالات سندی[به عنوان نمونه حسن بن بشیر را مجهول دانسته اند، و این روایت با این عبارت ها تنها در دلائل الامامة یافت شد.] و دلالی این روایت ، به نکات زیر توجه نمود:

اولاً: در صدر روایت به صراحت قرائنی وجود دارد که نشان می دهد مراد از قائم در این متن، حضرت مهدی موعود امام دوازدهم می باشد، به ویژه اینکه بیعت سیصد و سیزده نفر در مکه با این قائم ذکر شده است و احمد اسماعیل و تابعان قبول دارند هر جا سخن از بیعت سیصدو سیزده تن با مهدی یا قائم باشد، قطعاً مراد حضرت مهدی علیه السلام است .

ثانیاً: مراد از بتریه طایفه ای از زیدیه هستند که اگر چه شیعه می باشند و حضرت علی علیه السلام را افضل صحابه می دانستند اما، قائل به درستی امامت و خلافت ابوبکر و عمر هم هستند و از مخالفشان این دو برائت جسته و مذمتشان می کردند؛ که این مطلب خلاف مبانی شیعه ی اثناعشریه است.
)اختیار معرفة الرجال، کشی، ج 2 ص 499)

این گروه را تابعان (کثیر النواء) دانسته اند و برخی معتقدند این عنوان را مغیرة بن سعید به او داده است.
(الحور العین، حمیری، ص 155) و دلیل دیگر را مقطوع الید و بریده بودن دست او دانسته اند. (بحارالانوار، مجلسی ، ج 47 ص 346)

و برخی معتقدند زید بن علی بن الحسین این لقب را به آن ها داده است، ماجرا از این قرار بوده که کثیر النواء با عده ای از طرفداران به نزد امام باقر (علیهالسّلام) آمد در حالی که برادر ایشان زید بن علی نیز نزد آن حضرت حضور داشت، آنها اعلام کردند که ما علی و حسنین (علیهماالسّلام) را متابعت میکنیم و از دشمنان ایشان بیزاریم، این کلام مورد تایید حضرت واقع شد، سپس اعلام کردند که ما از ابوبکر و عمر متابعت می کنیم و از دشمنانشان بیزاریم، در این بین زید بن علی به آنها رو کرد و گفت: آیا [با توجه به اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها نیز از خلفا ناراحت بوده و اعلام برائت کرده اند] از فاطمه (سلام الله علیها )بیزارید؟ که در واقع شأن ما را و جایگاه امامت ما را از بین برده اید، خدا شما را نابود کند، و از این جهت ایشان بتریه نام گرفتند.
(اختیار معرفة الرجال، کشی، ج 2 505)

لذا اگر این روایت را از سنخ روایت های جعلی با انگیزه های فرقه ای در باب مهدویت ندانیم؛ مراد گروهی از زیدیه هستند که حضرت مهدی علیه السلام با آنان مقابله خواهند نمود. موید این سخن اینکه روایت مشابه در کتاب مرحوم نیلی نجفی چنین آمده است :

و من ذلک بالطریق المذکور، یرفعه إلى أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه السّلام، قال: إذا ظهر القائم على نجف الکوفة خرج إلیه قرّاء أهل الکوفة و قد علّقوا المصاحف على أعناقهم و فی أطراف رماحهم، شعارهم (یا ابابکر و یا عمر) و یقولون: لا حاجة لنا فیک یا ابن فاطمة (الخ)
(سرور اهل الایمان، نیلی نجفی، ص: 67)
امام باقر علیه السلام فرمودند: هنگامی که قائم در نجف کوفه [معنای مناسبی برای آن پیدا نشد و شاید بنابر اینکه لغت نجف به معنای مکان مرتفع و بلند است، مراد زمین های مرتفعش در راه کوفه باشد .مجمع البحرین ج 5 ص 123) ورود می کنند. قاریان قرآن در کوفه در حالیکه قرآن ها را به گردن دارند، روبروی ایشان قرار می گیرند، شعار این ها «یا ابابکر» و «یا عمر» است و خطاب به قائم می گویند: ما نیازی به تو نداریم …

در این روایت به صراحت افرادی معرفی شده اند که همان تفکر زیدیه های بتریه را دارند و هیچ ارتباطی میان این دسته روایات با فقهای نجف وجود ندارد. ادعاها و زیر سوال بردن مرجعیت و فقها از طرف مدعیان دروغین در حالی است ،که روایت های متعددی از اهل بیت علیهم السلام ، دلالت بر لزوم تمسک افراد غیر متخصص در امر دین ، به افراد متخصص دارد و اگر قرار باشد که هر فردی عدم نیاز رجوع به مباحث علمی را به بهانه ی شهود و یافته های خود مطرح نماید ،سخن گزافه گویی امری مرسوم در میان مردم خواهد گردید .

لذا بزرگانی مانند شیخ مفید ، سید مرتضی و شیخ طوسی لزوم مراجعه به فقها در دوران غیبت را اصلی انکار ناپذیر دانسته اند.  در بررسی ضرورت و درستی اجتهاد در فقه و تقلید در احکام فقهی مطالب مفصلی از علمای اصولی در نقد تفکر اخباری ها میتوان یافت؛ که اهل تحقیق لازم است به مباحث اجتهادی در موضوع (خبر واحد و حجیت آن) و (اجتهاد و تقلید) در کتب فقهی تفصیلی که شامل درس خارج فقه عالمان دینی است مراجعه نمایند .اختصاری از ضرورت تقلید را ر.ک. المهدویة الخاتمة ، سید ضیاء الخباز ، ج 2 ص291 ، دانشنامه جهان اسلام ، مقاله تقلید ، به قلم محمد کاظم رحمان ستایش ، ج 1 ص3752  و آدرس اینترنتی  lib.eshia.ir/23019/1/3752 و مقاله تقلید احمد پاکتچی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 2 ص 33)

شیخ مفید پس از بیان مشکلات دسترسی به حضرت مهدی علیه السلام در دوران غیبت و نیاز مردم در پیدا کردن احکام فقهی خود به این نکته اشاره دارد که باید از فقها تقلید نمایند لذا می فرماید :
و جمیع المؤمنین فأما الممتحن بحادث یحتاج إلى علم الحکم فیه فقد وجب علیه أن یرجع فی ذلک إلى العلماء من شیعة الإمام و لیعلم ذلک من جهتهم.
(رسائل فی الغیبة، شیخ مفید ، ج 1، ص:14)
اما مردم و مومنان از شیعه ، اگر در امری و مساله ای نیاز به حکم خدا پیدا کردند ،پس لازم است که به علما و فقهای شیعه مراجعه کرده و حکم را از طریق آن ها یاد بگیرد.
و در ادامه نیز حل مسائل دینی و قرائی را نیازمند مشورت با فقها دانسته و می فرمایند :
و کذلک القول فی المتنازعین یجب علیهم رد ما اختلفوا فیه إلى الکتاب و السنة عن رسول الله ص من جهة خلفائه الراشدین من عترته الطاهرین و یستعینوا فی معرفة ذلک بعلماء الشیعة و فقهائهم.
(رسائل فی الغیبة، مفید، ج 1، ص: 15 )

و همچنین اگر عموم شیعیان در امری اختلاف کردند لازم است آن را با توجه به آیات قرآن و روایات ائمه علیهم السلام حل نموده و در شناخت این روایات و آیات از تخصص و همفکری عالمان و فقهای شیعه کمک بگیرند .

سید مرتضی نیز در کتاب الذریعة و در باب (فی صفة المفتی و المستفتی)،[در کلمات قدما عموما از عبارت المفتی و المستفتی به جای الاجتهاد و التقلید کنونی برای عنوان گذاری باب استفاده شده
است] امر تقلید عامی و غیرمتخصص در احکام فقهی از متخصص در احکام یا همان فقها را اجماعی دانسته و در اثبات آن می گوید : والذی یدل على حسن تقلید العامی للمفتی أنه لا خلاف بین الامة قدیما وحدیثا فی وجوب رجوع العامی إلى المفتی ، وأنه یلزمه قبول قوله ، لانه غیر متمکن من العلم بأحکام الحوادث ، ومن خالف فی ذلک کان خارقا للاجماع.
(الذریعة الی اصول الشریعة، سید مرتضی علم الهدی ،ج 2 ص 796)

شیخ طوسی نیز برخلاف ادعای احمد اسماعیل دستور به تقلید داده و در لزوم رجوع به فقها در احکام دین و لزوم تقلید می فرمایند : والذی نذهب إلیه: انه یجوز للعامی الذی لا یقدر على البحث و التفتی تقلید العالم. یدل على ذلک: انى وجدت عامة الطائفة من عهد امیر المؤمنین علیه السلام و الى زماننا هذا یرجعون إلى علمائها، و یستفتونهم فی الاحکام والعبادات، ویفتونهم العلماء فیها.
(العدة فی اصول الفقه، طوسی، ج 2 ص 720)

آنچه من بدان معتقدم : برای کسی که اهل علم نیست و توانایی فهم احکام فقهی را ندارد رجوع به مجتهد حرام نبوده و بلکه جایز است.[توجه شود مراد شیخ طوسی از جواز در برابر حرمت است .یعنی در برابر کسانی که رجوع به مجتهد را حرام می دانستند ایشان این عبارت را به کار برده است] آنچه بر این امر دلالت می کند این است که از زمان حضرت علی علیه السلام تا زمان فعلی ما مردم به عالمان دینی و فقها مراجعه می کردند و علما برای آن ها فتوای فقهی می دادند.

نتیجه:
در فرهنگ دینی ، عالمان و فقیهان به عنوان متخصصین در فهم دین معرفی شده و پاسبان معارف دینی هستند . از این روی اهل بیت علیهم السلام افراد غیر متخصص در امور دینی را به این افراد مراجعه داده اند. این مهم در دوران غیبت که دسترسی به امام و حجت الهی مقدور نیست ، دو چندان گشته و تاکید بیشتری جهت رجوع به عالمان دینی نموده اند. از طرف دیگر مدعیان دروغین در راستای القای انحراف های فکری خود ، وجود فقیه شان را مانعی بزرگ برای خود دیده و تلاش در نفی تقلید و تخریب چهره و جایگاه آنان می نمایند . شگرد مدعیان در این زمینه استفاده از روایت های جعلی و تقطیع و تحریف برخی دیگر از روایات است. این در حالی است که اصحاب و بزرگان شیعه مانند شیخ مفید ، شیخ طوسی و سید مرتضی ، لزوم رجوع افراد غیر متخصص به فقیه را سنت و سیره ی اصحاب شیعه و یاران ائمه علیهم السلام دانسته اند .

پناه بردن به فقیهان و عالمان:

با ملاحظه‌ ی دقیق سیره‌ی امامان اهل بیت (علیهم السلام)، و خصوصاً امام جواد تا امام حسن عسکری (علیهم السلام)، آشکار می‌ شود که آن بزرگواران نقشی مهم و بزرگ را در زمینه ‌سازی برای غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) داشته‌ اند. چرا که آن پدیده، پدیده‌ ای نو بود و شیعیانی که عادت به حضور امام داشتند، هنوز با آن مأنوس نبودند. از جمله فعالیت ‌هایی که چند امام آخر از امامان بزرگوار در این زمینه انجام دادند، مشخص کردن دقیق مرجعیت دینی بوده که مردم باید در زمان غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه) به آن رجوع نمایند. روایاتی که درباره‌ی تأکید ائمه (علیهم السلام) بر فقیهان و نقش آنان وارد شده، بسیار و متعدّد است و می‌توان آنها را در دو گروه دسته ‌بندی کرد:

گروه اول: روایاتی که به صورت عام، سخن از فضیلت علم و عالمان می‌گویند و به دوران مشخصی از زمان آن علماء اشاره ندارند. مانند صحیحه ‌ی قدّاح از امام صادق (علیه السلام) که از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله و سلّم) چنین نقل کرده ‌اند:

  • «و إنَّ العلماء ورثة الأنبیاء : همانا عالمان، وارثان پیامبران هستند» (کافی ج ۱، ص 34)

همچنین امام صادق (علیه السلام) فرموده ‌اند: «الراویة لحدیثنا یشدُّ به قلوب شیعتنا أفضل من ألف عابد : کسی که حدیث ما را نقل کند و به واسطه‌ ی آن، قلب ‌های شیعیان ما محکم و استوار گردد، از هزار عابد برتر است» (کافی ،ج ۱، ص ۳۳)

 

گروه دوم: روایاتی که از فضیلت علم و عالمان در یک بازه‌ی زمانی خاص صحبت می‌کند که همان زمانی است که ما از آن با عنوان مرحله‌ ی آزمایش تعبیر می‌کنیم.

  • از جمله، آنچه از امام جواد (علیه السلام) وارد شده که آن حضرت فرمودند:
    «من تکفَّل بأیتام آل محمّد المنقطعین عن إمامهم المتحیرین فی جهلهم الأُسراء فی أیدی شیاطینهم وفی أیدی النواصب من أعدائنا فاستنقذهم منهم وأخرجهم من حیرتهم و قهر الشیاطین بردِّ و ساوسهم وقهر الناصبین بحُجَج ربِّهم ودلیل أئمَّتهم لیفضلون عند الله تعالی علی العُبّاد بأفضل المواقع بأکثر من فضل السماء علی الأرض والعرش والکرسی والحُجُب علی السماء، وفضلهم علی هذا العابد کفضل القمر لیلة البدر علی أخفی کوکب فی السماء.»

به درستی هر که سرپرستی یتیمان آل محمّد – همان‌ها که از امامشان دور افتاده و در حیرت جهل غوطه‌ور و در دستان دشمنان ناصبی ما اسیرند – را بر عهده گیرد و آنان را نجات داده و از سرگردانی برهاند، و شیاطین را با دفع وسوسه‌هایشان مغلوب سازد، و بر ناصبیان توسّط حجّت‌های پروردگار و دلائل امامانشان چیره شود، مقام و منزلتش نزد خداوند به بهترین وجهی بر شخص عابد، برتری و فضیلت یابد، فضیلتی به مراتب بالاتر از فضل آسمان بر زمین و عرش و کرسی و پرده‌های آسمان بر آسمان، و برتری این جماعت بر گروه عابدان همچون فضیلتی است که ماه شب بدر بر کم ‌سوترین ستاره‌ ی آسمان دارد»
(احتجاج ج ۱، ص ۹)

 

  • همچنین امام هادی (علیه السلام) فرمودند:

«لولا من یبقی بعد غیبة قائمکم (علیه السلام) من العلماء الداعین إلیه والدالِّین علیه والذابِّین عن دینه بحُجَج الله والمنقذین لضعفاء عباد الله من شباک إبلیس ومردته ومن فخاخ النواصب لما بقی أحد إلَّا ارتدَّ عن دین الله، ولکنَّهم الذین یمسِکون أزمَّة قلوب ضعفاء الشیعة کما یمسک صاحب السفینة سُکانها، أُولئک هم الأفضلون عند الله.

اگر در پس غیبت امام قائم (علیه السلام) عالمانی نبودند که به سوی ایشان دعوت و اشاره به او کنند، و با براهین الهی از او دفاع نمایند، و بندگان مستضعف خدا را از دام ابلیس و اعوانش برهانند، و از بند نواصب رهایی بخشند، همه‌ی مردم از دین خدا دست کشیده و مرتدّ می‌شدند. امّا علماء کسانی هستند که زمام قلوب شیعیان ضعیف ما را در دست داشته و مهار می‌کنند، همچون ناخدای کشتی که سکان آن را در دست دارد. این گروه همان شخصیت‌های برتر در نزد خداوند می‌باشند» (احتجاج ج ۱، ص 9)

 

  • همچنین امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمودند:

«فأمَّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لأمر مولاه، فللعوامِّ أن یقلِّدوه.
امّا هر کس از فقیهان که از نفس خود مراقبت کند، و نگهدار دین خود باشد، و با هوای نفسش مخالفت نماید، و پیرو امر مولای خود باشد، پس بر عوام لازم است که از او تقلید کنند» (احتجاج ج ۲، ص 263)

  • و هنگامی که نوبت به امام زمان (علیه السلام) رسید، آن حضرت در توقیع شریف خود به سفیر مقدّس شان، شیخ محمد بن عثمان عمری چنین فرمودند:
    «وأمَّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنَّهم حجَّتی علیکم وأنا حجَّة الله علیهم.
    امّا در حوادثی که اتفاق می‌افتد به راویان حدیث ما رجوع کنید، پس آنان حجّت من بر شمایند و من حجّت خدا بر آنان هستم»
    (کمال الدین ص ۴۸۵. به جلد دوم بحار الانوار علامه مجلسی رجوع کنید که ابواب مختلفی را در این خصوص قرار داده و روایات شریفه ‌ای که مرتبط به این بحث هستند را آورده است)

نتیجه آن که امامان بزرگوار و خصوصاً چند امام آخر از امامان ما، مرجعیت دینی فقهاء در زمان غیبت را برای شیعیان پایه‌گذاری کردند که مردم به آنان رجوع نمایند.
از همین رو، سنت شیعیان در رجوع به فقیهان و مراجع عظام در طول تاریخ، پاسخ به این خواست امامان بزرگوار بوده است.

بنابراین نباید مطلقاً به ادِّعاهای بی‌ارزشی که برخی از منحرفان و گمراهان مطرح می‌کنند و به دنبال برحذر داشتن مردم از مراجع عظام تقلید و متّهم کردن آن بزرگواران به گمراهی هستند گوش فرا داد. چرا که چنین مطالبی خلاف چیزی است که امامان ما تأسیس کرده بودند.

(منبع: مقاله بازنگرشی در روایت های مذمت کننده فقها در آخرالزمان، حجت الاسلام و المسلمین شهبازیان)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *