«بررسی نگرش احمد بصری در زمینه علم رجال»
امروزه در دنیایی قرار داریم که هر لحظه با حجم عظیمی از اطلاعات و اخبار و کلمات زیادی برخورد داریم.طرز برخورد هر فرد با این موارد ممکن است متفاوت باشد اما غالب افراد که مخصوصا مقدار سنشان از یک حدی بالاتر بوده و به درجه ای از نگرش رسیده اند اینست که
این حرف ، این جمله اصلا از کجا آمده است؟
آیا فردی که آن را ذکر کرده از صحت عقلی و علمی در آن زمینه برخورددار بوده یا نه؟
آیا فرد منتشر کننده یا گوینده براستی با هدف مناسبی اینکار را انجام داده است؟
آیا…
هرچه اهمیت موضع و خبر بالاتر میرود شاید ما نیز باید حساس تر باشیم که همینطور هم هست و البته در دنیای امروز که هر خبری شاید کمتر از چند ثانیه میتواند سراسر دنیا پخش شود اهمیت این موضوع رو دوچندان نشان میدهد.
در همه ی زمان ها این موضوع از اهمیت بالایی برخورددار است و کاملا منطقی و عقلانی میباشد
بگذارید برای فهم بهتر موضوع و روشن شدن مطلب مثالی بزنیم.
فرض کنید توی خیابان هستید و ناگهان احساس سردرد به شما دست میدهد و به نظر حال خوشی ندارید.فردی از کنار شما رد میشود که او را نمیشناسید.پس از مقداری گفتگو قرصی از جیبش بیرون می آورد و به شما میگوید با خوردن این قرص حال شما بهبود میابد.به راستی در گام اول و بدون هیچ حرفی و بی هیچ علمی آن را پذیرفته و میخورید؟؟؟
یا مثلا چند وقتی هس که به دنبال خانه ای با قیمتی مناسب هستید.در اثنای رفت و آمد های شما به املاک و بررسی ها فردی به شما خانه ای پیشنهاد میدهد با شرایط باب میل شما و حتی تضمین میدهد که با قیمتی کمتر نسبت به عرف بازار آن را میفروشد.برخورد درست در این اتفاق چیست؟هیجان زده شده و سریعا پول برایش واریز میکنید؟آیا ملک و متعاقبا سند این ملاک را بررسی نمیکنید؟
و مثال های دیگر…
جریان مهندس احمد بصری(مدعی دورغین مهدویت) که مدتی هست به راه افتاده است یکی از پایه های اصلی خود را بر رد علم رجال بنا نهاده و معتقد است که هر روایتی در هر کتابی با هر نویسنده ای مورد پذیرش است!!!
در این چند خط قصد داریم به بررسی بیشتر علم رجال و حرف های مدعی بپردازیم.امیدواریم که برایتان مفید باشد و تا آخر ما را همراهی بفرمایید.
لازم بذکر است مطالبی که در ادامه ذکر میشود با عنوان “مدعی میگوید” و پاسخ هایی که ما به آن داده ایم برگرفته از مطالبی است که برخی مبلغین تراز اول این جریان از آن استفاده نموده اند.در حقیقت در این بحث در کتب یمانی ها مطلب خاصی یافت نشد و درصد زیادی از مبلغین ایشان هم مطلب چشمگیر و مهمی را بلد نبودند.
بنابراین این مطالب برگرفته از برخی استدلال های ایشان بوده و شاید بتوان گفت از قویترین آنهاست و سعی ما بر این بوده تا پاسخی مستدل و محکم به آنها بدهیم.
در صورت برخورد با مطلب جدید و مهمی دست به ویرایش و بهبود این مقاله خواهیم زد.
ان شاءالله
“به امید گوشه ی چشمی”
بخش اول:
علم رجال به بررسی احوال و اوصاف راویان حدیث و بیان اصول و قواعد آن میپرازد[1]
در این علم به بررسی وثاقت وعدالت راویان پرداخته میشود تا بدین ترتیب، میزان صدق اقوال ایشان و یا ضرورت تحقیق درباره آن اقوال مشخص گردد.
بنابراین به صرف ضعیف بودن یکی از راویان نمیتوان به سرعت، حکم به جعلی بودن حدیثی راند بلکه باید به دنبال قرائن دیگری بود تا بتوان نظری درست ارائه نمود.
احمد اسماعیل علم رجال را مخدوش دانسته و ردّ مینماید و به سه آیه تمسک میکند که عینا آنها را نقل نموده و مورد بررسی قرار میدهیم.
آیه اول:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمين)[2]
«ای کسانی که ایمان آوردید اگر فاسقی برای شما خبری آورد، در مورد آن وارِسی و تحقیق کنید تا مبادا به نادانی گروهی را آسیب رسانید، آن گاه بر آن چه کرده اید پشیمان شوید.»
مدعی می گوید:
((دراین آیه از قرآن خداوند تاکید دارد که اگر شخص فاسق و گناه کاری (یا به قول رجالی ها شخص ضعیفی) خبری آورد، آن را ردّ نکنید بلکه درمورد آن تحقیق کنید؛ درحالی که مبنای رجالی ها این است که اگر در سلسله سند یک روایت، شخص ضعیفی بود آن را ردّ میکنند و در مورد آن تحقیق نمی کنند))
بررسی:
1. به تصریح آیه شریفه قرآن، اگر فاسقی خبری آورد باید در مورد آن تحقیق و بررسی نمود.
گاهی ممکن است پس از بررسی و تحقیق در مورد خبر فاسق، پی به کذب و جعلی بودن خبر او ببریم. مثلا شخص فاسقی خبری به رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) منتسب میکند که ایشان فرمودهاند: در اسلام قصاص نداریم.
چون راوی، فاسق میباشد باید تبیّن و بررسی نمود. پس از تحقیق و بررسی و مراجعه به آیات و روایات، به این نتیجه میرسیم که این خبر جعلی بوده و پیامبر (صلوات الله علیه وآله) آن را نفرمودهاند.
در روایات داریم که اخبار مخالف قرآن را ، اهل بیت (صلوات الله علیه) نفرمودهاند. به روایت زیر دقت فرمایید:
(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ خَطَبَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله بِمِنًى فَقَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَأَنَا قُلْتُهُ وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ كِتَابَ اللَّهِ فَلَمْ أَقُلْهُ)[3]
«امام صادق (صلوات الله علیه) فرمودند: پیامبر (صلوات الله علیه وآله) در منی خطبهای ایراد نموده و فرمودند: ای مردم! هر آنچه که از من به سوی شما آمد و موافق کتاب خدا بود، پس من آن را گفتهام و آنچه که به سوی شما آمد و مخالف کتاب خدا بود، پس من آن را نگفتهام.»
2. این آیه شریفه دلالت دارد که ما به علم رجال نیازمندیم وعلم رجال را تایید مینماید.
توضیح مطلب:
با توجه به نکته اولی که ذکر گردید، قطعا تعدادی روایات وجود دارند که نیاز به بررسی سندی و راویان آنها دارند .
از طرفی اگر ما به علم رجال اعتنایی نکنیم نمیتوانیم به فاسق بودن ــ ویا به اصطلاح ضعیف بودن ــ افراد آگاهی پیدا کنیم، لذا بررسی و تبیّن هم نمیکنیم.
و این درحالی است که آیه در مورد خبر فاسق دستور به تبیّن داده است.
پس به این نتیجه میرسیم که ما باید در مورد راویان وعدالت آنها تحقیق و بررسی داشته باشیم تا در صورت اثبات فسق راوی، وارد مرحله تحقیق و تبیّن بشویم.
به عبارت دیگر، تبیّن فرع بر وجود فسق است و وجود فسق هم با تحقیق و بررسی در احوالات راویان فهمیده میشود.
حال، اسم تحقیق و بررسی در مورد احوالات راویان را هر چه میخواهید نام بگذارید: علم رجال، علم نساء، علم تراجم و . . .
خلاصه اینکه آیه فوق، نه تنها نفی علم رجال نمیکند بلکه نیاز به این علم را به عنوان مقدمه ای برای (تبیّن یا عدم تبیّن) اثبات مینماید.
در روایات هم شواهدی بر اهمیت شناخت احوالات راویان وجود دارد که در زیر به دو نمونه اشاره می گردد.
در ضمنِ توقیعی امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) فرمودهاند:
( . . . فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا )[4]
«پس همانا عذری نیست برای احدی از موالیان ما، که تشکیک کند در آنچه که افراد ثقهی ما از ما نقل میکنند.»
*باتوجه به حدیث فوق، شناخت احوالات راویان بسیار مهم میباشد زیرا پس از بررسی در احوالات ایشان، اگر وثاقت ثابت گردید دیگر در انتساب حدیث به اهل بیت (صلوات الله علیهم) شک و شبههای باقی نمیماند.
*همچنین از حدیث فوق فهمیده میشود که هر آنچه از اهل بیت به ما واصل میگردد از طریق ثقات نبوده و قابلیت تشکیک دارد. البته گاهی ممکن است که بتوان این تشکیک (در نقل غیر ثقه) را با قراینی از میان برداشت.
در حدیثی دیگر داریم:
(أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَم)[5]
«آیا یونس بن عبدالرحمن ثقه است تا اخذ کنم از او آنچه را که از معالم دین نیاز دارم؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: بله»
و پر واضح است که دانستن اینکه چه افرادی ثقه هستند، نیاز به بررسی دارد که این بررسیها در علمی به نام علم رجال مطرح میشود.
با توجه به حدیث فوق، شناخت احوالات راویان در دوران اهل بیت (صلوات الله علیهم)، یکی از دغدغههای مردم بوده است و این دغدغه همچنان در زمان غیبت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) باقی است.
خلاصه اینکه از آیه فوق و روایات مذکور ــ که فقط به اندکی از آنها اشاره شد ــ نیاز به شناخت احوالات راویان ــ تحت هر اسم و عنوانی که میخواهد باشد ــ اثبات شده و نفی نمیگردد.
سپس مدعی در ادامه میگوید:
((درحالی که مبنای رجالی ها این است که اگر در سلسله سند یک روایت،شخص ضعیفی بود آن را ردّ میکنند و در مورد آن تحقیق نمی کنند)(
بررسی:
3. این ادعا که رجالیها ــ یعنی همه علماء رجالی ــ اینگونهاند، تهمتی بیش نیست زیرا احادیث ضعیف اگر محفوف و همراه با قراین باشند در نزد تعداد زیادی از آنها دارای حجیت بوده و به آن استناد میکنند.
*مثلا اگر حدیث ضعیفی به حدّ تواتر برسد، قابل استناد بوده و علماء از آن روی گردان نیستند.
*ویا مثلا اگر مضمون و دلالت حدیث ضعیفی به گونهای باشد که جز از معصوم صادر نمیشود، علماء به آن توجه داشته و استناد مینمایند.
و یا . . . و یا . . .
جمع بندی بخش اول:
*یکی از پایههای استدلال ــ آیه اول ــ بر نفی علم رجال را به خوبی مورد بررسی قرار دادیم و سست بودن این پایه را اثبات نمودیم.
*این آیه برای استدلال بر نفی علم رجال، نه تنها مفید نبوده بلکه بر اهمیت علم رجال و شناخت احوالات راویان نیز دلالت میکند.
بخش دوم:
در بخش قبل به بررسی آیه اول پرداختیم و اثبات نمودیم که این آیه ارتباطی با نفی بررسی احوالات راویان نداشته و در حقیقت موید علم رجال می باشد.
در این بخش به بررسی پایه ی دوم در نفی علم رجال می پردازیم.
آیه دوم:
(لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا)[6]
« اگر از نزد غیر خدا بود، اختلاف و تناقض بسیاری در آن می یافتند.»
مدعی میگوید:
((دراین آیه از قرآن،خداوند می فرماید:اگر قرآن از سوی شخصی غیر از خداوند متعال بود، اختلاف زیادی درآن بود، پس چون اختلاف و تناقض درقرآن نیست ، نتیجه می گیریم که قرآن از سوی خداوند متعال می باشد؛
این آیه می تواند معیار و ملاکی باشد برای بررسی هر علم و مطلبی، اگر در آن علم تناقض و اختلاف یافت شد، علمی الهی نیست و منشا الهی ندارد و اگر یافت نشد علمی الهی است؛رجال نیز این گونه است، که اختلافات و تناقضات بسیاری درآن موجود است،چه اختلافات بین رجالیون و چه اختلافات بین یک رجالی که در یک کتاب خود،یک شخصی را توثیق نموده است و در کتاب دیگر خودش همان شخص را تضعیف نموده است، و در بسیاری از موارد روش رجالی ها با اهل بیت مخالفت دارد، مثلاً اهل بیت شخصی را توثیق کردند ولی رجالی ها او را تضعیف نمودند.((
بررسی:
1. همانطور که در بخش اول ــ آیه اول ــ بیان نمودیم، خداوند متعال بررسی نسبت به احوال راویان را مورد تایید قرار داده و در صورت اثبات فسق، بحث تبیّن و تحقیق را بیان مینماید. لذا با توجه به آنچه که در بخش اول بیان شد، دیگر جایی برای استدلال این آیه دوم برای نفی علم رجال نمیماند.
ناگفته نماند که در شرایط خاصی ــ مثلا در شرایط وجود تعارض بین اخبار ــ درباره راوی ثقه هم باید تبیّن نمود که در این مجال، قصدمان بررسی پایههای استدلال احمد اسماعیل وانصارش میباشد، نه پرداختن به تمامی مسایل.
2. گاهی وجود اختلافات ناشی از عالِم است، نه علم.
مثلا در علمِ احکام به نجاست خون تصریح شده است، اما در تشخیص لکهی قرمز روی دیوار یا فرش، که آیا خون است یا رنگ؟ اختلاف میشود. پر واضح است که این اختلاف به ما برمیگردد، نه به علم احکام.
در بحث شناخت احوال راویان هم بحث اینگونه است. به این بیان که اصل بررسی احوالات راویان ــــ با توجه به آیه اول در بخش قبل ــــ مورد تایید الهی میباشد اما ممکن است کسی بررسی نموده و به عدالت شخصی قائل شود و کسی دیگری بررسی نموده و فاسق بودن همان شخص را اثبات نماید.
اینجا نمیگوییم که در علم اختلاف است، بلکه در نتیجه تحقیق اختلاف گشته است.
به عبارت دیگر با توجه به آیه اول، اصل و قانون بررسی احوالات راویان مورد تاکید باری تعالی میباشد اما اختلافاتِ در نتیجه تحقیق، به ما بازگشت دارد.
خلاصه اینکه آیه دوم به هیچ وجه با اصل و قانون بررسی احوالات راویان ــ آیه اول ــ تعارضی ندارد، که اگر میداشت دیگر این کتاب ـــ قرآن ـــ به علت وجود اختلاف در خودش، از سوی باری تعالی نبود.
مدعی در ادامه چنین میگوید:
((رجال نیز این گونه است، که اختلافات و تناقضات بسیاری درآن موجود است، چه اختلافات بین رجالیون و چه اختلافات بین یک رجالی که در یک کتاب خود، یک شخصی را توثیق نموده است و درکتاب دیگر خودش همان شخص را تضعیف نموده است))
بررسی:
3.با توجه به نکته قبلی، ضعف عبارت فوق کاملا پیداست. چون این اختلافات به عالم برمیگردد، نه به علم، که در نکته 2 به آن اشاره نمودیم.
4. نهایت چیزی که مدعی میتواند از عبارت فوق استفاده کند ــ با صرف نظر از اشکالات وارده ــ این است که کتب رجال قابل اطمینان نیست و باید هر فردی خودش در احوالات راویان تحقیق نماید.
در ادامه میگوید:
((و در بسیاری از موارد روش رجالیها با اهل بیت مخالفت دارد، مثلاً اهل بیت شخصی را توثیق کردند ولی رجالیها او را تضعیف نمودند))
بررسی:
- این ادعا که (در بسیاری از موارد روش رجالیها . . .) تهمتی بیش نیست. ای کاش به این موارد بسیار اشارهای میشد تا بوی عوام فریبی به مشام نرسد.
البته اگر در موردی بین توثیقات اهل بیت (صلوات الله علیهم) و رجالیون تفاوت نظر وجود داشته باشد، قطعا ما توثیقات اهل بیت (صلوات الله علیهم) را قبول داشته و اعتنایی به جرح و ذمّ رجالیون نمیکنیم.
6. مضافا اینکه اگر در موردی قول رجالی با توثیقات اهل بیت (صلوات الله علیهم) تعارض داشته باشد، نمیتواند دلیل بر تعمّد باشد بلکه ممکن است به علت نرسیدن روایت توثیق به رجالی باشد زیرا در آن زمانها دسترسی به اخبار بسیار سخت بوده و نسخ خطی بسیار محدود.
اینکه بعضی اقوال علماء گذشته تعارض با روایات داشته باشد ــ به علت عدم امکان دسترسی به همه روایات ــ چندان جای تعجب نیست، بلکه تعجب در این است که در عصر ما با وجود این همه نرم افزارهای حدیثی، شخصی مثل احمد السماعیل بصری حرفهایی میزند که دقیقا مخالف روایات میباشد، بلکه بالاتر خلاف قرآن میباشد که در این بخش و بخش قبلی به مقداری از آن اشاره گردید.
جمع بندی بخش دوم:
*باتوجه به آیه اول در بخش اول و روایات مربوطه، بررسی احوالات راویان مورد تایید باری تعالی و اهل بیت (صلوات الله علیهم) بوده وآیه، بحث تبیّن نسبت به خبر فاسق را مطرح مینماید.
*آیه دوم که در این بخش به آن پرداختیم، هیچ ارتباطی با نفی علم رجال و بررسی احوالات راویان نداشته و ندارد.
بخش سوم:
بحث در بررسی پایههای استدلال احمدالبصری و انصارش پیرامون نفی علم رجال بود.
در دو بخش قبل، دو آیه را مورد بررسی قرار داده و عدم ارتباط این دو آیه را با نفی علم رجال بیان نمودیم.
اینک به بررسی آیه سوم میپردازیم.
آیه سوم:
(وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ أَليم)[7]
«و از ایشان اشخاصی هستند که پیامبر را آزار می دهند و میگویند: او(سراپا) گوش است، بگو او گوش نیکویی برای شماست، هم به خدا ایمان دارد و هم مومنان را باور دارد و برای اشخاصی که ایمان آوردند رحمتی است، و اشخاصی که رسول خدا را میآزارند برایشان عذابی دردناک است.»
نحوه استدلال انصار ومریدان احمد اسماعیل به این آیه در نفی علم رجال:
((این آیه از قرآن اشاره به این دارد که پیامبر مومنان را راستگو می داند و سخن آن ها را قبول می کند، نه مثل مبنای رجالی ها که می گویند: اصل اولی در هر شخصی مجهول بودن اوست، تا این که خلاف آن ثابت شود، یعنی همه افراد نه دروغ گو هستند و نه راستگو تا این که ثابت کنیم راستگو یا دروغگو هستند))
ابتدا توضیحاتی پیرامون آیه شریفه خدمتتان تقدیم میکنیم.
علی بن ابراهیم در مورد شأن نزول آیه میگوید:
)سبب نزول آیه این است که عبدالله بن نفیل منافق پیش رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) مینشست و کلام او را میشنید و حرفهای حضرت را پیش منافقین میبرد و سخن چینی مینمود. جبرئیل بر رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) نازل گشت و گفت: ای محمد یکی از منافقین سخن چینی میکند و حرفهای تو را به منافقین منتقل میکند، رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) فرمودند: او کیست؟ جبرئیل هم او را معرفی نمود. رسول خدا (صلوات الله علیه وآله) او را طلبیدند و ماجرا را گفتند اما آن منافق قسم خورد که این کار را نکرده است و رسول خدا هم حرف او را قبول نمودند. سپس آن منافق پیش اصحاب خود رفته و گفت: (محمد اُذُن است [یعنی هرچه بگوییم میشنود] خدا به او خبر داده که من سخن چینی نمودهام و او قبول نموده است، و من گفتم که این کار را نکردهام و او هم قبول نمود). در این هنگام آیه نازل گردید: (وَ مِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ) یعنی خدا را در آنچه به او میگوید تصدیق مینماید و تصدیق میکند تو را ظاهرا در عذری که میآوری و در باطن تو را تصدیق نمیکند، و (وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ) یعنی کسانیکه اقرار به ایمان دارند بدون اعتقاد واقعی(.[8]
بررسی:
1. همانطور که در بخش اول ذکر گردید، بررسی احوالات راویان مورد تایید خداوند متعال و ائمه هدی (صلوات الله علیهم) بوده و در صورت اثبات فسق، امر به تبیّن و تحقیق شدهایم.
پر واضح است که در بین مومنین، افراد فاسق یا کاذب یا . . . وجود دارند لذا باید در احوالات مومنین بررسی نمود تا بنا به دستور خدا در صورت وجود فسق، نسبت به خبر فاسق تبیّن و تحقیق نماییم.
- با توجه به نکته قبل و با توجه به شأن نزول آیه سوم، معلوم میشود که مراد از (وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) صرفا تصدیق ظاهری میباشد زیرا اگر فاسق مومنی خبری بیاورد، باید به صریح آیه 6 سوره حجرات (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) تبیّن و تحقیق نماییم و نمیتوان گفته او را تصدیق نمود و بر اساس آن عمل نمود.
البته تصدیق نسبت به اخبار مومنین عادل و راستگو، قطعا منجر به ترتیب آثار بر اساس خبر آنها میشود، به خلاف مومنین فاسق که فقط تصدیق ظاهری شامل حالشان میشود و باید نسبت به خبر آنها تبیّن نمود.
لذا وقتی جمعی از مومنین خبری میدهند ــــ مثلا فلان شخص شرابخوار است ــــ انسان باید کلام آنها را ردّ نکرده و تصدیق نماید و اگر در بین آنها افراد عادل هم باشند، از ترتیب اثر بر قول آنها غافل نشود.
اساساً سیره پیامبر (صلوات الله علیه وآله) و اهل بیت (صلوات الله علیهم) اینگونه نبوده که بر اساس خبر هر مومنی عمل نمایند، که اگر اینگونه میبودند ــــ نعوذ بالله ــــ خلاف دستور خداوند در آیه 6 سوره حجرات عمل کردهاند زیرا خدا میفرماید نسبت به خبر فاسق ــــ که قطعا بعضی از مومنین فاسق هم هستند ــــ تبیّن کنید.
- این آیه اساساً هیچ ارتباطی به احوالات مومنین و مبنای (اصالة العدالة) یا (اصالة الصدق) در مومنین ندارد. صحبت در این آیه حول محور (تصدیق) است، نه اینکه صحبت از عدالت و راستگویی همه مومنین باشد.
مضافا اینکه ادعای راستگویی و عدالت همه مومنین ادعایی خلاف واقع بوده و ما در پیرامون خود، افراد مومن بسیاری را میبینیم که دروغگو هستند.
- در روایات تاکید فراوانی بر اخذ اخبار از ثقات شده است که در بخش اول به دو نمونه آن اشاره گردید. با توجه به این روایات ــــ همانطور که سابقا گفته شد ــــ باید در احوالات راویان تحقیق نمود و افراد ثقه را از غیر ثقه تشخیص داد تا با اخذ از ثقه، به دستور امامان عمل کرده باشیم لذا روایات اخذ از ثقه، مهر تاییدی است بر علم شناخت احوالات راویان.
در زمینه اخذ روایت از ثقه، اخبار فراوانی داریم که در زیر ــــ علاوه بر دو روایت مذکور در بخش اول ــــ به نمونهای از آن اشاره مینماییم.
امام هادی (صلوات الله علیه) در جواب کسی که میپرسد (با چه كسي مراوده داشته باشم يا از چه كسي [برنامه ها و دستورات دين را] بگيرم، و قول چه كسي را قبول كنم) میفرمایند:
(الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ)[9]
«عمري مورد اعتماد من است، آنچه را كه از من به تو مي رساند از من است، و آنچه از من براي تو مي گويد از سوي من به تو گفته، پس از وي شنوائي داشته باش و او را پيروي كن چرا كه او مورد اطمينان و امين است.»
5.ناگفته نماند که همیشه اهل بیت (صلوات الله علیهم) نسبت به منافقین تصدیق ظاهری هم نداشتهاند وگاهی شدیدا آنها را تکذیب هم مینمودند.[10]
جمع بندی بخش سوم:
*اساساً محور سخن این آیه حول بحث (تصدیق) است، نه عدالت وراستگویی همه مومنین.
*اگر مدعی از آیه (وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنينَ) استفاده نماید که (پیامبر همه مومنین را راستگو میپندارد وسخن آنها را پذیرفته وبر مبنای آن عمل مینماید) برخلاف آیه (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) سخن رانده است زیرا با توجه به این آیه، در مورد خبر فاسقِ مومن باید تبیّن نمود در حالیکه مستشکل همه مومنین را راستگو میداند.
*تاکید اهل بیت (صلوات الله علیه) به اخذ روایات از ثقات، دلیل بر این است که همه مومنین ثقه نیستند.
*با توجه به آیه (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) در مورد خبر فاسق باید تحقیق و تبیّن نمود.
خلاصه اینکه:
آیه سوم که در این بخش به آن پرداختیم، هیچ ارتباطی با نفی علم رجال و بررسی احوالات راویان نداشته و ندارد.
نفی بررسی احوالات راویان از سوی احمد اسماعیل و مریدانش، یعنی مخالفت با قرآن و احادیث اهل بیت علیهم السلام، که به صورت خیلی مختصر در سه بخش گذشته به آن پرداختیم.
((إنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصار))
برای بررسی پایههای دیگر این مدعا ــ یعنی مدعای نفی علم رجال ــ با ما همراه باشید.
بخش چهارم:
همانطور که سابقا اشاره نمودیم ائمه (صلوات الله علیهم) در روایات بسیاری بر اخذ و گرفتن احادیث از افراد ثقه و مورد اطمینان تاکید ویژهای نمودهاند.
بر اساس روایات اشاره شده میتوان پی به اهمیت شناخت احوالات راویان برد زیرا برای اخذ روایت، باید از ثقه بودن افراد مطلع باشیم.
لازم به ذکر است که وثوق مخبِری ــ یعنی اطمینان از وثاقت افراد موجود در سند احادیث ــ یکی از راههای تشخیص حجیت اخبار میباشد، نه اینکه راه فقط در وثوق مخبِری منحصر باشد.
البته گاهی ــــ مثلا در بحث تعارض اخبار ــــ وثوق مخبِری هم چندان دردی دوا نمیکند و نمیتوان صرفا به این روش، حدیث صحیح از ناصحیح را تشخیص داد ولی در شرایط عادی، وثوق مخبِری یکی از راههایی است که اهل بیت (صلوات الله علیهم) شیعیان را بدان توصیه نمودهاند که سابقا به سه نمونه آن اشاره نمودیم و به جهت یادآوری به قسمتی از آن احادیث اشاره مینماییم:
امام هادی (صلوات الله علیه) فرمودند:
(الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي)[11]
در حدیثی دیگر راوی از امام سوال میکند که:
(أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَم)[12]
در توقیعی حضرت فرمودند:
(فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا)[13]
همانطور که عرض شد وثوق مخبِری یکی از راههای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح میباشد لذا اگر حدیثی وثوق مخبِری نداشته باشد به معنای عدم حجیت آن نیست بلکه باید از طرق دیگری نسبت به تشخیص صحت و سقم آن اقدام نمود.
سوال اینجاست که اگر تمام راهها را در تشخیص صحت و سقم حدیثی پیمودیم و به جوابی نرسیدیم، آیا میتوان بر اساس آن حدیث به مطلبی عمل نمود و یا اعتقاد پیدا کرد؟
مسلما جواب منفی است.
متاسفانه احمد البصری و مریدان و انصارش برای رسیدن به اهداف خود، با ادلهای بسیار نامربوط قصد نفی علم رجال را دارند که لازمهی این نفی و انکار، بی اعتنایی به اخبار ثقات و قانون وثوق مخبِری است.
ناگفته نماند که ادعا میکنند صحت احادیث مورد استدلالشان را از طرق دیگر ثابت میکنند اما متاسفانه در بسیاری از موارد این ادعایشان به حقیقت نمیپیوندد و به هر حدیثی برای اثبات مذهب خود استناد میکنند.
پس از این مقدمه اینک به بررسی ادله روایی احمد اسماعیل و مریدانش در نفی علم رجال میپردازیم.
در یکی از سایتهای مربوط به انصار ــ یمانی ــ پس از بیان تهمت هایی نسبت به علماء، به تعدادی حدیث در نفی علم رجال استناد گردیده است که در زیر آنها را ذکر کرده و در ادامه مورد بررسی قرار میدهیم.
(عنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا يَأْتِينَا مِنْ قِبَلِكُمْ يُعْرَفُ بِالْكَذِبِ فَيُحَدِّثُ بِالْحَدِيثِ فَنَسْتَبْشِعُهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَقُولُ لَكَ إِنِّي قُلْتُ لِلَّيْلِ إِنَّهُ نَهَارٌ أَوْ لِلنَّهَارِ إِنَّهُ لَيْلٌ قَالَ لَا قَالَ فَإِنْ قَالَ لَكَ هَذَا إِنِّي قُلْتُهُ فَلَا تُكَذِّبْ بِهِ فَإِنَّكَ إِنَّمَا تُكَذِّبُنِي)[14]
«به امام صادق (صلوات الله علیه) گفتم : فدایتان شوم ، شخصی از نزد شما می آید که به کذب و دروغ گویی معروف است و از شما حدیث روایت می کند و ما نسبت به او اکراه داریم . پس حضرت فرمودند : آیا میگوید که من گفتهام شب روز است و یا روز شب است؟ گفتم : خیر . فرمودند : حتی اگر گفت که من آن را گفتهام ، آن را تکذیب نکن که اگر تکذیب کنی بدرستی که مرا تکذیب کردهای.»
) قالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله مَنْ رَدَّ حَدِيثاً بَلَغَهُ عَنِّي فَأَنَا مُخَاصِمُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَإِذَا بَلَغَكُمْ عَنِّي حَدِيثٌ لَمْ تَعْرِفُوا فَقُولُوا اللَّهُ أَعْلَم)[15]
«پیامبر (صلوات الله علیه وآله) فرمودند: هر کسی حدیثی از من را که به او برسد انکار کند پس من دشمن او در روز قیامت خواهم بود، پس اگر حدیثی از من بدست شما رسید که آن را نمی شناختید، پس بگوئید : الله اعلم.»
(فإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ يَا جَابِرُ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِنَا فَلَانَ لَهُ قَلْبُكَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ إِنْ أَنْكَرْتَهُ فَرُدَّهُ إِلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَا تَقُلْ كَيْفَ جَاءَ هَذَا وَ كَيْفَ كَانَ وَ كَيْفَ هُوَ فَإِنَّ هَذَا وَ اللَّهِ الشِّرْكُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ)[16]
«ای جابر هنگامی که چیزی از امر ما به تو رسید که قلب تو آن را پذیرفت پس حمد خدای را بجای آور، و اگر آن را نپذیرفت پس آن را به سوی ما اهل بیت برگردان و نگو (چطور آمده؟ چگونه بود؟ چگونه است؟) پس والله قسم که این سخنان، شرک به خدای عظیم است.»
( لا تَقُلْ لِمَا بَلَغَكَ عَنَّا وَ نُسِبَ إِلَيْنَا هَذَا بَاطِلٌ وَ إِنْ كُنْتَ تَعْرِفُ مِنَّا خِلَافَهُ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي لِمَا قُلْنَاهُ وَ عَلَى أَيِّ وَجْهٍ وَصَفْنَاه)[17]
«حضرت فرمودند: آنچه که از ما به تو رسید وبه ما منسوب شد را مگو که این (حدیث) باطل است حتی اگر خلاف آن را از سوی ما بدانی، پس همانا تو چه میدانی که ما برای چه آن را گفتهایم و بر چه وجهی آن را وصف کردهایم.»
بررسی:
- در روایت اول صحبت از این است که اگر شخص معروف به کذب، حدیثی نقل نمود تکذیب نکنیم و پر واضح است که (عدم تکذیب) با (قبول خبر و اعتقاد به آن) متفاوت است.
آری، اگر حضرت میفرمودند (حدیث را تکذیب نکنید و به آن اعتقاد پیدا کنید)، این حدیث دلیل خوبی در نفی علم رجال میبود.
ناگفته نماند که اگر روایت این شخص کاذب مخالف قرآن بود، به گونهای دیگر با آن برخورد میکنیم که در آینده به آن میپردازیم.
پس این حدیث هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.
- در حدیث دوم هم صحبت از ردّ است یعنی اگر حدیثی به ما رسید که ناشناخته بود، آن را ردّ ننموده و بگوییم: الله اعلم.
و پر واضح است که (ردّ نکردن حدیث) با (قبول خبر واعتقاد به آن) متفاوت است.
پس این حدیث هم هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.
- متاسفانه حدیث سوم را بطور ناقص نقل نمودهاند که اگر کامل نقل میشد، خوانندگان عزیز پی به عدم ارتباط این حدیث با نفی علم رجال میبردند.
این حدیث شریف در باب و موضوع احادیث صعب و مستصعب(پیچیده) است و کاملا بی ارتباط با موضوع بحث ــ نفی علم رجال ــ است.
برای روشنگری هرچه بیشتر مخاطبین، ابتدای حدیث را خدمتتان ارائه میکنیم:
(يَا جَابِرُ حَدِيثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ أَمْرَدُ ذَكْوَانُ وَ عْرٌ أَجْرَدُ لَا يَحْتَمِلُهُ وَ اللَّهِ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ [18](…
متاسفانه از این دست تقطیعات وخیانت های علمی در کلمات احمد اسماعیل و انصارش بسیار دیده میشود.
.4در حدیث چهارم هم به ما دستور دادهاند که به احادیث منسوب به اهل بیت (صلوات الله علیهم) باطل نگوییم ولو اینکه مخالف آن را بدانیم و مسلما (عدم بطلان) با (قبول خبر واعتقاد به آن) متفاوت است.
پس این حدیث هم هیچگونه ارتباطی به نفی علم رجال ندارد.
نتیجه گیری:
خلاصه اینکه در این احادیث به ما دستور دادهاند که احادیث اهل بیت (صلوات الله علیهم) را ردّ و تکذیب و انکار نکنیم، حتی در مواردی که خلاف آنها در احادیث وارد شده باشد، و این دستور از سمت حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) هیچ ارتباطی با نفی علم رجال نداشته و ندارد.در بخش های بعد توضیحات مفصل تری خواهیم داد.
بله، اگر اینگونه میفرمودند که: (ردّ و تکذیب نکنید و به آن احادیث معتقد هم بشوید و طبق آنها عمل نمایید) مسلماً این بیان وگویش میتوانست دلیلی بر نفی بررسی احوالات راویان باشد.
(إنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصار)
برای بررسی پایههای دیگر مدعای نفی علم رجال با ما همراه باشید.
بخش پنجم:
در چهار بخش گذشته، سه آیه و چهار حدیث را که احمد البصری و انصارش برای نفی (علم رجال و بررسی احوالات راویان) به آن استناد میکنند، مورد بررسی قرار داده و عدم ارتباط این آیات و روایات را با ادعای آنان اثبات نمودیم.
اینک به ادامه ادله آنان در احادیث پرداخته و آنها را مورد بررسی قرار میدهیم.
حدیث پنجم که به آن استناد میکنند:
(عن أبي عبد الله علیه السلام قال لا تكذبوا الحديث إذا أتاكم به مرجئي و لا قدري و لا حروري ينسبه إلينا فإنكم لا تدرون لعله شيء من الحق فيكذب الله فوق عرشه.)[19]
«امام صادق (صلوات الله علیه) فرمودند: احادیث را تکذیب نکنید حتی اگر مُرجئی یا قدری یا حروری آن را به ما نسبت دهد، زیرا شما نمیدانید، شاید که در آن چیزی از حق باشد و شما با این کارتان خداوند را بر فوق عرشش تکذیب می کنید.»
بررسی:
همانطور که نسبت به احادیث قبلی گفتگو نمودیم، در این سری احادیث صحبت از ردّ و تکذیبِ حدیث مطرح است.
به عبارت دیگر حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) به ما دستور میدهند که احادیث نسبت داده شده به آنها را ــــ حتی اگر فرقههای ضاله آنها را نقل نمایند ــــ تکذیب نکنیم و پر واضح است که (عدم تکذیب حدیث) هیچ ارتباطی با استدلال بر نفی علم رجال ندارد.
بله، اگر اینگونه میفرمودند که: (ردّ وتکذیب نکنید و به آن احادیث معتقد هم بشوید و طبق آنها عمل نمایید) مسلماً این بیان وگویش میتوانست دلیلی بر نفی (علم رجال وبررسی احوالات راویان) باشد.
همانطور که شاهد بودید این احادیث اجنبی از مقام (دون شان) بود و هیچگونه ارتباطی با نفی علم رجال نداشت و ناظر به مطلب دیگری بود و آن اینکه: (احادیث ضعیف السند را تکذیب نکنیم) که البته ما هم این معنی را منکر نبوده و نیستیم.
در ادامه مقاله فوق، بحث دیگری مطرح میشود با عنوان “حدیث شناسی در منهج شیعیان حقیقی” میباشد.
مدعی در ادامه چنین میگوید:
((شیعیان اگر حدیثی به آنها برسد که منسوب به محمد و آل محمد(صلوات الله علیهم) باشد(حال هر کس آن را روایت کرده باشد) آن را به قرآن و روایات صحیح ارجاع میدهند . اگر موافق قرآن بود، یا شاهدی از کلام صحیح اهل بیت(علیهم السلام) بر آن یافتند، آن را میگیرند و اگر مخالف قرآن بود از آن استفاده نمیکنند . دیگر مهم نیست چه کسی آن را نقل کرده است ثقه هست یا غیر ثقه (که تشخیص این امر خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید.همانطور که حضرت موسی(علیه السلام) هفتاد نفر را ثقه می دانست و به میعاد برد و همه مرتد شدند))
بررسی:
همانطور که در عبارت بالا شاهد هستید نویسنده میگوید: (دیگر مهم نیست چه کسی آن را نقل کرده است . ثقه هست یا غیر ثقه).
ضعف و بطلان این حرف با توجه به سه روایتی که در ابتدای بخش چهارم بیان نمودیم، آشکار است.
در آن سه روایت حضرات معصومین (صلوات الله علیهم) تاکید خاصی بر عنوان (ثقه) داشته و ما هم عرض کردیم که یکی از راههای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، همین بحث خبر ثقه و وثوق مخبِری است.
البته روایات مربوطه خیلی بیشتر از سه روایت می باشد که به جهت اختصار فقط سه نمونه ذکر گردید.
اما متاسفانه احمد اسماعیل و انصارش برای نیل به اهداف خود، هیچ اشارهای به آنها نمینمایند.
عجیبتر اینکه پای حضرت موسی(علیه السلام) را هم وسط میکشد و میگوید:
(تشخیص این امر خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید. همانطور که حضرت موسی (علیه السلام) هفتاد نفر را ثقه می دانست و به میعاد برد و همه مرتد شدند)
بررسی:
متاسفانه بقدری این عزیزان در معرفت و شناخت امامان معصوم ضعیف و ناتوان هستند که به راحتی این سخنان را بر زبان میرانند.
حقیقت این است که چون امامشان احمد اسماعیل فاقد بسیاری از اوصاف و مقامات است ــ و حتی از افراد عادی جامعه هم پایینتر است ــ لذا برای اینکه او را همتراز ائمه (صلوات الله علیهم) کنند، به ناچار ائمه (صلوات الله علیهم) را از مقامات و اوصاف خود پایین میآورند تا در سطح امامشان قرار گیرند، تا تناسبی بین این امام و آن امامان (صلوات الله علیهم) بر قرار شود.
دقیقا همان کاری که اهل سنت نسبت به پیامبر (صلوات الله علیه وآله) وخلفاء انجام دادند.
سوال:
اگر ــــ نعوذ بالله ـــ خود امام (صلوات الله علیه) هم از عهده تشخیص ثقات برنمیآیند، پس چرا به شیعیان فرمودهاند: (فَإِنَّهُ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ مِنْ مَوَالِينَا فِي التَّشْكِيكِ فِيمَا يُؤَدِّيهِ عَنَّا ثِقَاتُنَا)[20]
« پس همانا عذری نیست برای احدی از موالیان ما، که تشکیک کند در آنچه که افراد ثقهی ما از ما نقل میکنند. »
پس تشخیص ثقه از غیر ثقه برای ما میسّر است که چنین دستوری دادهاند و وقتی برای ما این تشخیص میسّر باشد، برای امام که به طریق اولی میسّر خواهد بود.
مضافا اینکه متاسفانه مدعی هنوز نمیداند که در ماجرای حضرت موسی بحث (ثقه) مطرح نبوده است بلکه ظاهرا بحث (درجات ایمان) مطرح بوده است.[21]
البته در تشخیص ایمان قلبی اگر عنایات خاص خداوند و وحی و علم الهی نباشد، کسی نمیتواند مومن واقعی را تشخیص دهد، اما این عنایات همواره شامل حال امامان (صلوات الله علیهم) بوده وهست.[22]
جمع بندی بخش پنجم:
*احادیث عنوان شده در جهت اثبات (بدعت بودن علم رجال) از سوی مدعی، اجنبی از مقام(دون شان) بوده و هیچ ارتباطی با مدعایِ(موارد ادعا شده) او ندارد.
*بدون شک یکی از راههای تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح، عرضه احادیث بر قرآن و روایات صحیحه است.
*تشکیک و بی توجهی به احادیث ثقات ونقل نکردن احادیث اهل بیت (صلوات الله علیهم) در این زمینه ــــ لینک بالا ــــ بیان کنند عوام فریبی و اغراض خاص مستشکل میباشد.
*تاکید اهل بیت بر اخذ روایات از افراد ثقه، بهترین شاهد ودلیل بر امکان تشخیص ثقه از غیر ثقه توسط شیعیان است، چه رسد به خود اهل بیت (صلوات الله علیهم(
(إنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصار)
برای بررسی پایههای دیگر مدعای نفی علم رجال با ما همراه باشید.
بخش ششم:
مدعی در ادامه میگوید:
((از معصومین هم در مورد اینکه به محتوای سخن نگاه کنید، نه گوینده آن بسیار شنیدهایم.
قال علی علیه السلام: اُنظُر الی ما قال و لا تنظر الی من قال[23]
« امیر المومنین علیه السلام فرمود: به آنچه گفته شد، بنگرید نه به گوینده آن.»
قال علی علیه السلام: ان الحق و الباطل لایعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، اعرف الباطل تعرف اهله.[24]
ترجمه: مولا علی علیه السلام میفرماید که همانا حق و باطل به قدر و منزلت مردان شناخته نمیشود، ابتدا حق را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت، باطل را بشناس، اهل آن را خواهی شناخت))
بررسی:
همانطور که میدانید یکی از راههای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، قوّت متن حدیث میباشد.
توضیح اینکه گاهی بعضی از راویان با اینکه مورد وثوق نیستند ولی روایاتی را نقل نمودهاند که با دقت در متن آنها، احتمال اینکه جز از غیر امام صادر شده باشد منتفی است.
و گاهی دقت در بعضی جملات مشخص میکند که گویندهی آن، نه تنها معصوم نبوده بلکه دارای عقائد باطل و منحرف هم میباشد، مثل جمله زیر از مدعی که در بخش قبلی مختصری به آن پرداختیم:
((تشخیص این امرــ یعنی تشخیص وثاقت افراد ــ خود بسیار دشوار بلکه شاید از خود معصوم نیز بر نیاید))
حال این مطلب ــ انظر الی ما قال . . . ــ چه ارتباطی به نفی علم رجال دارد، خدا میداند !
مدعی میخواهد با نقل دو روایت فوق، راه صحیح تشخیص احادیث را ذکر نموده و در ضمن کنایهای هم به بطلان علم رجال بزند اما غافل از اینکه این مطلب ــ انظر الی ما قال . . . ــ مطلب کاملا صحیحی بوده و یکی از راههای تشخیص حدیث میباشد که البته با علم رجال و وثوق مخبِری هم هیچگونه تعارضی ندارد.
سابقا اشاره نمودیم که راههای تشخیص احادیث صحیح از ناصحیح فراوان بوده که اهل بیت (صلوات الله علیهم) در روایات مختلفی به آنها اشاره نمودهاند و هیچ یک از این راهها با هم تخالف و تعارض ندارند.
سپس مدعی در ادامه صحبت های خود در جهت تشخیص احادیث، اشارهای به باب اخبار علاجیه[25] میکند.
روایات فراوانی در جهت علاجِ اخبارِ متعارض وجود دارد و هر روایتی به قسمتی از راههای علاجِ تعارض اشاره دارد.
در زیر به روایتی که در آن چندین راه علاج مطرح شده و مدعی هم به آن استناد مینماید اشاره میکنیم:
(زُرَارَهَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: سَأَلْتُ الْبَاقِرَ علیه السلام فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَأْتِی عَنْکُمُ الْخَبَرَانِ أَوِ الْحَدِیثَانِ الْمُتَعَارِضَانِ فَبِأَیِّهِمَا آخُذُ فَقَالَ علیه السلام: یَا زُرَارَهُ خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَیْنَ أَصْحَابِکَ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِرَ فَقُلْتُ یَا سَیِّدِی إِنَّهُمَا مَعاً مَشْهُورَانِ مَرْوِیَّانِ مَأْثُورَانِ عَنْکُمْ فَقَالَ علیه السلام: خُذْ بِقَوْلِ أَعْدَلِهِمَا عِنْدَکَ وَ أَوْثَقِهِمَا فِی نَفْسِکَ فَقُلْتُ إِنَّهُمَا مَعاً عَدْلَانِ مَرْضِیَّانِ مُوَثَّقَانِ- فَقَالَ انْظُرْ مَا وَافَقَ مِنْهُمَا مَذْهَبَ الْعَامَّهِ فَاتْرُکْهُ وَ خُذْ بِمَا خَالَفَهُمْ قُلْتُ رُبَّمَا کَانَا مُوَافِقَیْنِ لَهُمْ أَوْ مُخَالِفَیْنِ فَکَیْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ إِذَنْ فَخُذْ بِمَا فِیهِ الْحَائِطَهُ لِدِینِکَ وَ اتْرُکْ مَا خَالَفَ الِاحْتِیَاطَ فَقُلْتُ إِنَّهُمَا مَعاً مُوَافِقَانِ لِلِاحْتِیَاطِ أَوْ مُخَالِفَانِ لَهُ فَکَیْفَ أَصْنَعُ فَقَالَ علیه السلام:إِذَنْ فَتَخَیَّرْ أَحَدَهُمَا فَتَأْخُذُ بِهِ وَ تَدَعُ الْآخَرَ.)[26]
«زراره گوید از امام باقر علیه السلام سوال کردم، فدایت شوم از شما دو خبر یا دو حدیث که در تضاد با هم هستند به دست ما میرسد، پس کدام حدیث را قبول کنیم؟
پس ایشان فرمود: ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن، پس گفتم هر دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده، پس فرمود: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن عادل تر در نزد شماست و از آن اطمینان [و وثوق] بیشتری دارید، پس گفتم هر دو راوی از افراد [عادل و] ثقه و راستگو هستند، پس فرمود: پس آن حدیثی که موافق مذهب اهل سنت را رها کنید، و آنچه را بگیرید که مخالف آنان است، گفتم ممکن است هر دو حدیث یا موافق اهل سنت باشد یا هر دو حدیث مخالف اهل سنت، آنوقت چه کنیم؟ پس ایشان فرمود: در آن صورت آن چیزی که موافق احتیاط در دین شماست را بگیرید و آنچه برخلاف احتیاط است را رها کنید، پس گفتم: هر دو موافق احتیاط در دین است، یا هر دو مخالف آن است، آنگاه چه کنیم؟ پس ایشان فرمود: آنوقت، هر کدام از آن دو را مختار هستید بپذیرید و دیگری را رها کنید.»
بررسی:
حدیث فوق یکی از احادیث بسیار کارگشا در بحث اخبار علاجیه و رفع تعارض بین روایات است که فقره فقرهی آن را تا محل نزاع، مورد بررسی قرار میدهیم.
.1 در حدیث فوق، راههای علاج بین اخبار متعارض به خوبی بیان گردیده و این راه ها هیچگونه تعارضی با وثوق مخبِری در شرایط عادی و غیر تعارض ندارد که بر مخاطبین عزیز پوشیده نیست.
2.اولین راهی که حضرت ارائه میدهند اینگونه است:
(ای زراره آنچه که بین اصحاب مشهور است را بگیر و آن را که نادر و غیر مشهور است رها کن)
این راه علاج، بسیار خوب وکارگشاست که ان شاء الله در مباحث خود بارها از آن در نقد احمد اسماعیل و مریدانش استفاده خواهیم نمود.
آری عزیزان، در هنگام تعارض بین اخبار باید به احادیث مشهور بین اصحاب اخذ نمود و اعتقاد پیدا کرد، نه به احادیث ضعیف و غیر مشهور.
قابل توجه احمد اسماعیل و مریدانش:
منظور از عبارت (احادیث مشهور بین اصحاب) که حضرت فرمودند، احادیث مشهور بین شیعیان است، نه اهل سنت یا دیگر فرق اما متاسفانه احمد اسماعیل و مریدانش بارها به احادیث اهل سنت استناد کردهاند ــ آنهم احادیث غیر مشهور، که اگر آن احادیث، مشهور هم بود باز هم قابل اخذ نبود ــ که در خلال بحثهای آینده به آنها مفصلا اشاره مینماییم.
سوال اینجاست اینان که به حدیث علاجیه فوق استناد میکنند، آیا به خط اول حدیث عمل مینمایند؟؟؟!
در ادامه حدیث علاجیه فوق راوی میگوید:
(پس گفتم هر دو حدیث مشهور است و روایت شده و از قول شما نقل شده، پس فرموند: آن حدیثی را قبول کنید که راوی آن عادل تر در نزد شماست و از آن اطمینان [و وثوق] بیشتری دارید)
بررسی:
.3 در این فقره از حدیث بحث (عادلتر و ثقهتر) مطرح گردیده است یعنی همان بحثی که احمدالبصری و مریدانش به شدت آن را منکرند.
در شرایطی که هر دو حدیث مشهورند، حضرت راهکار علاجی (عادلتر و ثقهتر) را ارائه میدهند.
حال سوال اینجاست که:
اگر تشخیص ثقه و ثقهتر از عهده ما بیرون است ــ وحتی طبق عقیده انصار احمد، خود معصوم هم شاید نتواند تشخیص دهد که در بخش پنجم به آن اشاره شدــ چگونه امام (صلوات الله علیه) ما را امر میکنند که قول ثقهتر را اخذ نماییم؟؟؟!
با توجه به این فقره از حدیث کاملا مشخص است که این تشخیص از عهده ما خارج نمیباشد و گرنه امر امام به تشخیص ثقهتر، امر به محال بوده و قبیح میباشد.
پس همانطور که مشاهده نمودید، علاوه بر راهگشایی وثوق مخبِری در شرایط عادی و غیر تعارض ــ که در بخشهای قبل به آن پرداختیم ــ در شرایط تعارض هم، تشخیص ثقه کارگشا بوده و اهل بیت (صلوات الله علیهم) به این امر شیعیان را سفارش نمودهاند.
اما متاسفانه احمدالبصری و مریدانش، با وجود این احادیث در نوشتِجات خودشان، بازهم منکر حجیت خبر ثقه ــ به عنوان یکی از طرق تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح ــ بوده و آن را شدیدا انکار میکنند.
جمع بندی:
*یکی از راههای تشخیص حدیث صحیح از ناصحیح، قوت متن حدیث میباشد که این راه، هیچ منافاتی با (علم رجال و بررسی احوالات راویان) و (حجیت خبر ثقه) ندارد.
*راههای علاج بین (اخبار متعارض) هیچگونه تعارضی با بررسی (احوالات راویان و وثوق مخبِری) در شرایط (عادی وغیر تعارض) را ندارد.
*اولین راه برای علاج اخبار متعارض، اخذ به (روایت مشهور بین اصحاب) میباشد، که متاسفانه این راه از سوی احمد اسماعیل و مریدانش بارها نقض گردیده است.
*راه دیگری که حضرت در بحث تعارض ارائه فرمودند، اخذ به قول اَعدل و اوثق بود که این راه دقیقا بر خلاف ادعا و مبنای احمد اسماعیل و مریدانش میباشد.
(إنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصار)
به حول و قوه الهی ادله احمد اسماعیل و مریدانش در بحث نفی علم رجال در شش بخش مورد بررسی قرار گرفت و پایه های پوشالی استدلالات آنها را بر همگان روشن نمودیم.
اگر در خلال مباحث آنان به ادله ی دیگری برخورد کردیم، اقدام به نوشتن بخش هفتم نموده و ادله ی آنها را مورد بررسی قرار می دهیم.
همچنان با ما همراه باشید…
[1] سایت ویکی شیعه
[2] حجرات آیه 6
[3] کافی ج 1ص69ح5
[4] وسائل الشیعه ج 1ص38
[5] وسائل الشیعه ج 27ص147
[6] نساء آیه 82
[7] توبه آیه 61
[8] نفسیر اهل بیت علیهم السلام،ج6،ص216
[9] کافی ج 1ص329
[10] برای نمونه رجوع شود به بحارالانوار ج 26ص117.
[11] کافی ج 1ص329
[12] وسائل الشیعه ج 27ص147
[13] وسائل الشیعه ج 1ص38
[14] بحارالانوار ج 2ص211
[15] بحارالانوار ج 2ص212
[16] بحارالانوار ج 2ص208
[17] کافی ج 8ص125
[18] بحار النوار(ط-بیروت) ج2 ص208
[19] محاسن ج1ص230
[20] وسائل الشیعه ج 1ص38
[21] برای دیدن متن حدیث به بحارالانوار ج 11ص81 مراجعه فرمایید.
[22] رجوع کنید بحارالانوار ج 24ص123
[23] غررالحکم فصل ۳0 حدیث ۱۱
[24] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید
[25] خبار علاجیه اخباری است که در مقامِ رفعِ تعارضِ میانِ اخبار، از سوی معصوم (صلوات الله علیه) وارد شده است.
[26] بحارالانوار ج 2ص246