معجزه، یکی از مهمترین راههای شناخت امام
یکی از مهمترین و روشنترین راههای شناخت امام و حجت خدا، ارائهی معجزه، آیه و بیِّنه است. در این بخش از دیدگاه عقل، قرآن و بیانات نورانی معصومین علیهم السلام به این موضوع پرداخته میشود. خواهیم دید هر کسی که ادعا میکند حجت خدا است یا نایب، وکیل، وصی و یا جانشین حجت خداست، بایستی ابتدا حجت را بر مردم تمام کند. یعنی ذرهای تردید در وجود انسان باقی نگذارد که او حجت خداست و یا از طرف حجت خدا آمده است. زیرا تا یقین حاصل نشود و اتمام حجت نشود و فرد مدعی نتواند دلایل بسیار روشن و آشکاری بیاورد که بدون هیچ گونه شک و تردیدی، دعوت او دعوتی الهی است، حق پیروی از او را نداریم.
خداوند متعال هر گونه حرکت و پیروی بدون علم را نهی فرموده است و تصریح میفرماید گوش و چشم و دل مورد سوال قرار میگیرند: وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً[1] (از آنچه به آن علم نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.)
حضرت صادق علیه السلام در ذیل این آیه میفرمایند: خداوند بر گوش واجب کرده که آن چه حرام است نشنود و بر چشم واجب نموده که بر حرام ننگرد و بر قلب که به حرام معتقد نشود و از اندیشهی حرام برحذر باشد. فردای قیامت از گوش میپرسند که چه شنيدی و چرا شنيدی و از چشم چه ديدی و چرا ديدی و از دل که به چه چيز اعتقاد داشتی و چرا اعتقاد پيدا كردی!؟[2]
امام جواد علیه السلام فرمودند: هر كس به سخن صاحب سخنی گوش دهد، او را پرستش كرده است. پس اگر او از خدا سخن بگويد خدا را پرستيده و اگر از زبان ابليس سخن بگويد ابليس را عبادت كرده است: مَنْ أَصْغَی إِلَی نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ يُؤَدِّي عَنِ الشَّيْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيْطَانَ.[3]
بنابراین قبل از این که به سخن کسی گوش کنیم و به او ایمان بیاوریم و تابع و پیروی او بشویم، بایستی از الهی بودن آن اطمینان پیدا کنیم و مطمئن شویم که صدا و ندای او، صدای شیطانی نیست. معجزه یکی از روشنترین معیارهایی است شناخت مدعی دروغین را رسوا میکند و حقانیت حجتهای الهی را به اثبات میرساند. در ادامه به ضرورت و لزوم استفاده از این معیار برای تشخیص حق از باطل پرداخته میشود. مدعیان دروغین، به طور کلی فاقد معجزهاند. و چون معجزه و دلیل آشکاری به همراه ندارند، منکر معجزه میشوند.
از دیدگاه عقل
فردی به شرکت شما مراجعه میکند و از شما میخواهد که اسناد مالی و مدارک محرمانهی شرکت را در اختیار او قرار دهید! پاسخ شما چیست!؟ در اولین گام از او خواهید پرسید: “تو کیستی!؟ و از کجا آمدهای!؟” اگر ادعا کند که به عنوان مثال از طرف فلان مرجع قضایی آمده، آیا تنها به صرف طرح این ادعا، شما تمام اسرار شرکت را در اختیار او قرار میدهید!؟ قطعا از او کارت شناسایی معتبر مطالبه مینمایید تا نسبت به درستی ادعای او اطمینان حاصل نمایید! حتی اگر کارت شناسایی هم ارائه کرد، باز هم شما جانب احتیاط را رعایت میکنید و از ارگان مربوطه سوال میکنید تا مطمئن شوید کارت شناسایی او جعلی نباشد!
سازمانها و ادارات بارها از مردم خواستهاند به همین صورت برخورد کنند تا افراد سودجو نتوانند از جایگاه آنها سوء استفاده نمایند. اگر یک دزد و یا کلاهبردار، خود را نمایندهی فلان دستگاه قضایی و یا اجرایی کشور معرفی کرد و شما بدون تحقیق به او اعتماد کردید، آیا آن ارگان، خسارت شما را پرداخت میکند!؟ بیشک هیچ نهاد و ارگانی ضامن خسارات وارده به شما نیست. چرا!؟ زیرا این خود شما بودید که با وجود راههای بسیار روشن و آسان برای شناخت مدعی دروغین از راستین، در این زمینه کوتاهی کردهاید! شما میتوانستید تحقیق کنید ولی بدون بررسی و تحقیق به او اطمینان نمودید.
آیا کسی در عقلایی بودن این برخورد، ذرهای تردید دارد!؟ از بدیهیات و امور بسیار روشن عقلانی است که ابتدا بایستی نسبت به اصالت ادعا تحقیق نمود. اگر کسی خلاف این شیوه را در پیش گیرد، او را مذمت مینمایند که چرا به هر کسی که از راه میرسد اطمینان میکنی!؟
عقل سلیم حکم میکند از او بخواهید تا اصالت ادعای خود را به شما ثابت کند! اگر شخصی به خانهی شما مراجعه کرد و درخواست مشابهی داشته باشد، باز هم عقل حکم میکند که از اصالت ادعایش اطمینان حاصل کنید و بعد اجازهی ورود به خانه را به او بدهید.
به بیان روشنتر، این وظیفهی شخص مدعی است که ثابت نماید از طرف چه کسی یا چه سازمانی آمده است! حال تصور کنید فردی آمده و از شما میخواهد در تمام شئون زندگی خود، از افکار و باورها گرفته تا اعمال و روش زندگی، بایستی از من پیروی نمایید! عقل در اینجا چه حکمی میدهد!؟ آیا عقل انسان میپذیرد به هر صاحب ادعایی، لبیک بگوییم و پشت سر او راه بیافتیم!؟ قطعاً چنین ادعایی بسیار بالاتر از درخواست ارائهی مدارک شرکت و اسناد مالی است و شاید از نظر اهمیت، نتوان این دو را با هم مقایسه نمود!
موضوع بحث حاضر از این نیز بالاتر است؛ شخصی آمده و ادعا میکند باید پیروی او باشیم و بدون چون و چرا از او اطاعت کنیم! از همهی اقشار جامعه میخواهد که مطیع بیچون و چرای او باشند. میخواهد بر کل این کرهی خاکی حکومت کند. میخواهد که سرباز و فدائی او باشیم. میخواهد که دین و ایمانمان باشد. او میگوید اگر دعوت مرا را قبول نکنید و به من ایمان نیاورید، به عذاب جاویدان الهی گرفتار خواهید شد!
آیا چنین شخصی با چنین ادعای بزرگی، نباید نشانهای هم سنگ ادعای خود به همراه داشته باشد!؟ نبایستی گواه صادق و دلیل بسیار روشنی ارائه نماید که هم برای دانشمندان و عالمان حجت باشد و هم برای عوام و انسانهای معمولی!؟ آیا همین که ادعا کرد، باید به او ایمان آورد!؟ وقتی اجازهی ورود به خانه و شرکت، مستلزم اثبات اصالت دعوت است، چگونه شخص عاقل، میتواند دنیا و آخرت خود را به دست کسی بسپارد که جز ادعا، هیچ چیز دیگری به همراه ندارد!؟
کسی که از جانب خداوند متعال به سوی بشر میآید باید نشانهی صدق به همراه داشته باشد. این اصلی است که هیچ بشر عاقلی نمیتواند آن را انکار نماید. این نشانهی صدق باید منحصر به فرد باشد؛ زیرا در غیر این صورت قابل جعل خواهد بود و هر کذاب دروغگویی میتواند مشابه آن را ارائه نماید. به زبان ساده، فرستادهی الهی و کسی که ادعا میکند اطاعت او از جانب خداوند متعال بر ما واجب گردیده باید کارت شناسایی منحصر به فرد و غیرقابل جعلی در اختیار داشته باشد که ثابت نماید او فرستادهی خداوند متعال است! در معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام از این کارت شناسایی غیرقابل جعل به آیه، بیِّنه، برهان و سلطان یاد میشود که گاهی در برخی روایات از آن به معجزه نیز تعبیر شده است.
بر اساس همین اصل بدیهی و روشن عقلانی، تمامی مدعیان مهدویت و کسانی که ادعا میکنند اطاعت آنها بر ما واجب است، بایستی ابتدا ادعای خود را ثابت نمایند. کسی که ادعا میکند اگر از من اطاعت نکنی، گمراه میشوی و خداوند متعال تو را عذاب خواهد کرد و جایگاه تو در جهنم خواهد بود، در قبال چنین ادعای بزرگی بایستی دلیل و برهانی به همین بزرگی از جانب خدا به همراه داشته باشد!
از دیدگاه قرآن
خداوند متعال در قرآن کریم بارها به این موضوع تصریح میفرماید که تمامی رسولان الهی با آیه و بیِّنه و برهان به سمت مردم میآیند. آیات و بیِّناتی که خداوند متعال به رسولان خود عنایت فرموده در حقیقت همان کارت شناسایی منحصر به فرد و غیرقابل جعلی هستند که مردم با دیدن این نشانهها و دلایل به یقین میرسند صاحب این آیات و بیِّنات، بیتردید از جانب خداوند متعال مبعوث گردیده است. این آیات و بیِّنات که به آن معجزه نیز میگویند بایستی به قدری روشن و واضح و آشکار باشند که بتوانند حجت را بر مردم تمام کنند و در وجود انسانها هیچ شک و شبههای باقی نگذارند که آن فرد قطعا و یقینا از جانب خداوند متعال به رسالت مبعوث گردیده است.
همان گونه که به این موضوع اشاره گردید، در قرآن کریم، کلمهی معجزه به کار نرفته و در فرهنگ قرآنی از علامت و نشانهای که پیامبران الهی برای اثبات حقانیت خود ارائه مینمایند با الفاظی همچون آیه، بیِّنه، برهان و سلطان یاد شده و کلمهی معجزه تنها در چند روایت، آن هم به جهت اشاره به انجام امور خارق عادت آمده است.
سفرای الهی برای عموم مردم به رسالت برانگیخته میشوند و دلایلی که ارائه مینمایند نیز آن قدر روشن و واضح و آشکارند که جای هیچ شک و تردیدی در الهی بودن دعوت ایشان برای احدی باقی نمیگذارد؛ از علمای جامعه تا عوام، از زن تا مرد، از پیر تا جوان و … همه و همه با دیدن این آیات و بیِّنات به صداقت و درستی ادعای ایشان ایمان میآورند و حجت بر همگان تمام میشود. و همگان عاجزند از این که مثل آن را بیاورند. پس از ارائهی برهان و دلیل است که مردم به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک عده به دعوت رسول خدا ایمان میآورند و در دستهی مومنان قرار میگیرند و دستهی دیگر با این که حق برای آنان روشن شده و اتمام حجت گردیده، همچنان راه عناد و کفر را در پیش میگیرند و ایمان نمیآورند.
اساساً این که مردم در قبال دعوت حجتهای الهی به مومن و کافر تقسیم میشوند، خود به روشنی گواه این حقیقت است که وقتی سفیران الهی، دلایل و آیات و معجزات خود را ارائه مینمایند در وجود مردم ذرهای تردید در حقانیت ایشان باقی نمیماند! و حجت به صورت کامل بر مردم تمام میشود! زیرا اگر حجت تمام نشده بود و در وجود مردم ذرهای تردید نسبت به الهی بودن دعوت ایشان باقی میماند، خداوند متعال کسانی که دعوت ایشان را نپذیرفتهاند را کافر نمینامید! چرا کافر نمینامید!؟ زیرا هنوز حقیقت بر آنان روشن نشده بود! اما وقتی خداوند متعال از آنان به کافر تعبیر میفرماید، یعنی حق به صورت کامل برای آنان نمایان شده و آن دلایل و نشانهها، جای شک و شبههای باقی نگذاشتهاند!
بر همین اساس است که خداوند متعال تصریح میفرماید انبیاء را بشارت دهنده و انذارکننده مبعوث فرموده تا اگر عدهای هلاک شدند و راه گمراهی در پیش گرفتند، کاملاً اتمام حجت شده باشد و دلیل بسیار روشن به ایشان عرض شده باشد و کسانی که هدایت مییابند نیز بر اساس دلیل بسیار روشن و به اصطلاح قرآن بَيِّنَةٍ هدایت یافته باشند: لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيیٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ[4] تا آنها که هلاک (و گمراه) میشوند، از روی دلیل بسیار روشن باشد؛ و آنها که زنده میشوند (و هدایت مییابند)، از روی دلیل روشن باشد.
خداوند متعال یکی از خصوصیات تمامی رسولان خویش را ارائهی دلایل بسیار روشن یا همان بیِّنات و معجزات برمیشمارد. از دیدگاه قرآن کریم، فرستادگان خداوند متعال همواره بیِّنات و دلایل بسیار روشنی بر اثبات حقانیت خود به همراه دارد: لَقَدْ أَرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَيِّنٰاتِ[5] ما رسولان خود را با دلایل بسیار روشن فرستادیم. همان گونه که در این آیه مشاهده گردید، خداوند متعال تصریح میفرماید که تمامی رسولان خویش را با بیِّنات یا همان معجزات ارسال فرموده و تنها آن دسته از مدعیان در ادعای خود صادق هستند که معجزه و آیات و بیِّنات از جانب خداوند متعال به همراه داشته باشند و مابقی همه دروغگویند.
در آیهی 70 سورهی توبه نیز تصریح میفرماید پیامبران با دلایل بسیار روشن یا همان بیِّنات و معجزات به سوی مردم فرستاده شدهاند تا مردم با دیدن این نشانهها و دلایل، یقین نمایند که ایشان فرستادگان خداوند متعال هستند: أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ اَلَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عٰادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْرٰاهِيمَ وَ أَصْحٰابِ مَدْيَنَ وَ اَلْمُؤْتَفِكٰاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنٰاتِ[6] آیا خبر کسانی که پیش از آنها بودند، به آنان نرسیده است!؟ «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مدین» [= قوم شعیب] و «شهرهای زیر و رو شده» [= قوم لوط] پیامبرانشان دلایل بسیار روشن برای آنان آوردند! اگر به عبارات پایانی این آیه توجه شود، ملاحظه میگردد که خداوند متعال تصریح فرموده تمام این فرستادگان همگی با دلایل بسیار روشن به سوی مردم آمدهاند: أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنٰاتِ (بینات و دلایل بسیار روشنی به همراه داشتهاند.)
در آیهی 9 سورهی ابراهیم نیز خداوند متعال باز هم پس از ذکر نام اقوامی نظیر قوم حضرت صالح و حضرت هود[ تصریح میفرماید که فرستادگان الهی و کسانی که در ادعای پیامبری خود صادق هستند، با دلایل بسیار روشن به رسالت مبعوث شدهاند: جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ[7] و کوتاه سخن آن که از دیدگاه خداوند متعال، سفیران الهی و کسانی که ادعا میکنند از جانب خداوند متعال آمدهاند، دلایل بسیار روشنی را به همراه دارند که مردم با دیدن این معجزات میتوانند یقین حاصل نمایند فرد مدعی، فرستادهای صادق است نه کذاب و دروغگو! 9 مرتبه عبارت رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ در قرآن کریم آمده که شاهد دیگری بر لزوم و ضرورت ارائهی معجزه از سوی سفرای الهی را به تصویر کشیده است.
خداوند متعال در مورد حضرت موسی} بارها تصریح میفرماید که با آیاتی از جانب ما و سطان مبین به رسالت مبعوث گردیده است: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا مُوسیٰ بِآيٰاتِنٰا وَ سُلْطٰانٍ مُبِينٍ[8] ما، موسی را با آیات خود و دلیل آشکاری فرستادیم. عبارات مشابهی را در آیهی 45 سورهی مومنون، آیهی 46 سورهی زخرف، آیهی 5 سورهی ابراهیم و آیهی38 سورهی ذاریات میتوان یافت. آیات مربوط به لزوم ارائهی معجزه به موارد بالا خلاصه نمیگردد ولی به جهت حفظ اختصار به همین چند نمونه اکتفا میگردد.
از دیدگاه روایات
نه تنها عقل به لزوم ارائهی معجزه حکم میکند بلکه همان گونه که مشاهده گردید، از دیدگاه قرآن کریم نیز سفیران الهی با آیات و بیِّنات و دلایل بسیار روشنی به سوی مردم میآیند تا ذرهای شک و تردید در الهی بودن دعوت آنها باقی نماند. در کلام نورانی معصومین علیهم السلام نیز به ضرورت ارائهی معجزه تصریح گردیده است.
ابی بصير میگويد محضر امام صادق علیه السلام عرض كردم: چرا خداوند به انبیاء و اولیاء و به شما معجزه عطا کرده است؟ فرمود: زیرا دلیلی بر حقانیت آنها باشد. معجزه، نشانه خداوند است که جز به انبیاء و رسولان و حجتهای خود عطا نمیکند تا صداقت راستگو و کذب دروغگو آشکار شود: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ لِأَيِّ عِلَّةٍ أَعْطَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاكُمُ الْمُعْجِزَةَ فَقَالَ لِيَكُونَ دَلِيلًا عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ وَ الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِبِ.[9]
همان گونه که ملاحظه میگردد و عقل نیز به همین موضوع حکم میکند، حضرت میفرمایند معجزه را عطا فرمود كه دليل صدق صاحبش شود و كاذب از صادق به وسیلهی آن شناخته شود. بر اساس فرمایش حضرت صادق علیه السلام معجزه در حقیقت ممیز و جداکنندهی مدعی صادق از مدعی کاذب است و آیه و علامتی است که صدق و درستی ادعای حجت خدا را به اثبات میرساند و به وسیلهی معجزه است که بر بندگان، حجت تمام میشود و حق همانند آفتاب میان روز روشن میگردد و همگان در حقانیت و صداقت مدعی راستین به یقین میرسند. زیرا تا زمانی که مردم به یقین نرسند، حجت بر آنان تمام نمیشود!
چقدر زیبا در یکی از دعاهای روز مباهله به این ویژگی اشاره شده است. امام موسی کاظم علیه السلام در این دعای زیبا، حجتهای خداوند متعال را به عنوان بابی برای معجزات الهی معرفی میفرمایند. معجزاتی که غیر خداوند متعال از ارائهی آن عاجزند و به وسیلهی همین معجزات است که حجتش را مثل روز از مدعیان دروغین متمایز میفرماید: فَإِنَّكَ أَقَمْتَهُمْ حُجَجاً عَلَى خَلْقِكَ وَ دَلَائِلَ عَلَى تَوْحِيدِكَ وَ هُدَاةً تُنَبِّهُ عَنْ أَمْرِكَ وَ تَهْدِي إِلَى دِينِكَ وَ تُوضِحُ مَا أَشْكَلَ عَلَى عِبَادِكَ وَ بَاباً لِلْمُعْجِزَاتِ الَّتِي يَعْجِزُ عَنْهَا غَيْرُكَ وَ بِهَا تَبِينُ حُجَّتُكَ وَ تَدْعُو إِلَى تَعْظِيمِ السَّفِيرِ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ خَلْقِكَ [10]
معجزات ائمه علیهم السلام به حدّی از تواتر نقل شده که دشمنان شیعه نیز به این حقیقت اعتراف کردهاند. برای مثال ابن حجر که از متعصّبترین دشمنان شیعه است، در کتاب «الصواعق المحرقة» که در ردّ شیعه نوشته، معجزات متعدّدی برای اهل بیت علیهم السلام بر میشمارد.[11] کتاب «مَدينةُ مَعاجز الإئمة اثنى عشر و دلائلُ الحجج على البشر»، تاليف سيد هاشم بحرانى، در هشت جلد به معجزات ائمه علیهم السلام پرداخته و حدود 2066 معجزه را از منابع معتبر شیعه و اهل تسنن نقل میفرماید.
آیه، بیِّنه و یا معجزه چیست و راه تشخیص آن کدام است؟
حال که ضرورت ارائهی معجزه از دیدگاه قرآن، روایات و عقل به اثبات رسید، این سوال پیش میآید که معجزه چیست و راه تشخیص آن کدام است؟
کاری که شخص مدعی باید انجام دهد، بایستی امری الهی باشد که از عهدهی بشر خارج بوده و مردم نتوانند همانند و مشابه آن را بیاورند. اگر شخص مدعی اقدام به آوردن دلایلی نماید که دیگران نیز بتوانند همانند آن را بیاورند، در این صورت حجت تمام نمیشود. در واقع آن معجزات بایستی اموری باشند که انجام آنها به غیر از خداوند متعال از احدی ساخته نباشد. یعنی بایستی از سنخ کارهای بشری نبوده و بر خلاف عادت و طبیعت باشد و مدعی راستگو، بدون اسباب عادی و طبیعی بتواند آن را ایجاد نماید. به عنوان مثال زنده کردن مردهای که صدها سال از زمان مرگ او گذشته و حتی استخوانهای او نیز پوسیده شده از عهدهی هیچ بشری برنمیآید! تبدیل شدن یک عصا به اژدهایی بزرگ که بتواند طنابهای ساحران را ببلعد و مجددا به همان عصا تبدیل شود، از عهدهی هیچ ساحری برنمیآید.
بنابراین آن کارِ خدایی و خارق عادتی که از عهدهی احدی از افراد بشر برنمیآید و بر خلاف عادت و بدون اسباب عادی طبیعی باشد، گواه صادقی است که مدعی راستین را از مدعی دروغین جدا میسازد؛ زیرا صدور چنین اموری از عهدهی بشر خارج است و تنها کسی میتواند چنین اموری را ظاهر نماید که از جانب خداوند متعال باشد و با قدرت و اذن الهی اقدام به انجام چنین اموری کرده باشد.
این نشانهی صدق، همان است که تمامی مدعیان دروغین (اعم از کسانی که ادعای نبوت کردهاند، ادعای امام زمان بودن داشتهاند و یا خود را وصی و جانشین حضرت معرفی نمودهاند) از آوردن آن عاجزند! از آن جا که دست مدعی دروغین از آوردن معجزه و چنین دلیل و برهان قاطع منحصر به فردی خالی است، لذا همگی مدعیان دروغین بالاتفاق در مقابل سیرهی حجتهای الهی، تنها و تنها یک راه در پیش میگیرند و آن عبارت است از انکار معجزه و معجزه را به طور کلی انکار میکنند! چرا!؟ زیرا از آوردن آن عاجز و ناتوانند!
به بیان روشنتر چون آیات و بیِّنات الهی که به دست حجج الهی و مدعیان راستین انجام میشود، حکم همان کارت شناسایی غیرقابل جعل و منحصر به فردی را دارد که بیانگر ارتباط فرد مدعی با خالق هستی است و مدعیان دروغین به هیچ روی نمیتوانند اموری همانند آن چه که حجتهای خدا ارائه نمودهاند را بیاورند، لذا به طور کلی منکر بحث ارائهی معجزه میشوند.
جالب است همین مدعیان دروغین که در آثار و کتابهای خود معمولاً به صراحت معجزه را انکار میکنند، در بسیاری از موارد برای این که اعتقاد پیروان خود را محکم کنند، ادعا میکنند صاحب معجزه هستند! به عنوان مثال، علی محمد شیرازی که ادعای بابیت امام زمان کرده بود و در انتهای امر خود را خدا میدانست، به طور کلی هیچ یک از معجزات انبیاء الهی را قبول ندارد و همه را انکار مینماید. چرا!؟ زیرا نه او و نه هیچ مدعی دروغین دیگری توان آوردن معجزه را ندارد. با این وجود در مورد خودش ادعا میکند با سرعت مافوق بشری میتواند بنویسد و همین سرعت فوقالعاده در نوشتن را به عنوان معجزهی خود معرفی میکند و ادعا شده که 2000 بیت را در عرض چند ساعت (عصر تا شب) نازل کرده و نوشته است.[12] آیا جناب باب ادعا کرده که دستگاه چاپ است که چنین معجزاتی آورده است!؟ بماند که دستگاههای چاپ امروزی به مراتب سرعتی بیشتر از علیمحمد شیرازی داشتهاند! پس باید به پیامبری دستگاههای چاپ امروزی، بیش از علیمحمد شیرازی ایمان آورد!!!
احمد اسماعیل بصری مدعی یمانی ادعا میکند معجزهی من این است که مرقد شریف حضرت زهرا سلام الله علیها را میدانم! آیا این معجزه است!؟ هر مدعی دروغگویی میتواند چنین ادعایی داشته باشد و محلی را نیز به عنوان مرقد شریف حضرت زهرا سلام الله علیها معرفی نماید.
بنابراین اگر یک نفر ادعا کند من از جانب خداوند متعال و یا از جانب امام زمان علیه السلام آمدهام و معجزه و دلیل و برهان من هم این است که مثلا مرقد شریف حضرت زهرا سلام الله علیها را میدانم، آیا میتوانیم به او ایمان بیاوریم!؟ آیا او میتواند این ادعا را ثابت کند!؟ پناه بر خدا، آیا این مدعی میخواهد مرقد شریف حضرت زهرا سلام الله علیها را نبش نموده و بدن مطهر ایشان را ظاهر نماید!؟ راهی برای اثبات این ادعا وجود ندارد. ائمه علیهم السلام نیز هرگز نفرمودهاند کسی که ادعا کرد مرقد شریف مادرشان را میداند، او حجت خداست. قطعا چنین ادعاهایی به هیچ وجه معجزه نیستند و هر کسی میتواند محل دیگری را به عنوان مرقد شریف حضرت معرفی کند و هیچ راهی برای اثبات آن نیست. لذا ادعاهایی از این دست را به هیچ وجه نمیتوان معجزه به حساب آورد.
کرامات نواب اربعه در اثبات نیابت
همان گونه که میدانیم، در دوران غیبت صغری، امام زمان علیه السلام چهار نفر را به صورت متوالی و پی در پی به عنوان نواب خاص خود به شیعیان معرفی فرموده بودند که حوائج، اموال و سوالات مردم از طریق این بزرگواران به دست امام علیه السلام میرسید. شش روز مانده به وفات چهارمین نائب حضرت، یعنی علی بن محمد سَمُری، توقیعی از ناحیهی مقدسهی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بدین صورت صادر میگردد: “بسم الله الرحمن الرحيم- يَا عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِيَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِيكَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ إِلَی أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ الثَّانِيَةُ فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ أَلَا فَمَنِ ادَّعَی الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم”[13]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ای علی بن محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظيم گرداند که تنها شش روز از عمر تو باقی مانده است. پس خود را براى مرگ مهيّا كن و به احدى وصيّت مكن كه پس از وفات تو جانشین تو شود كه دومين غيبت واقع گرديده است و ظهورى نيست مگر پس از اذن خداى عزّوجلّ و آن بعد از مدّتی طولانی و قساوت دلها و پر شدن زمين از ستم واقع خواهد شد و به زودی كسانی نزد شيعيان من آيند و ادّعای مشاهده كنند بدانيد هر كه پيش از خروج سفيانی و صيحه آسمانی ادّعای مشاهده كند دروغگوی افترا زننده است.[14]
همان گونه که مشاهده میگردد، حضرت تصریح میفرمایند به احدی بعد از خودت وصیت نکن “وَ لَا تُوصِ إِلَی أَحَدٍ يَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِكَ” در انتهای این توقیع شریف نیز تاکید میفرمایند که به زودی برخی افراد ادعای مشاهدهی حضرت را میکنند! آگاه باشد که چنین فردی “فَهُوَ كَاذِبٌ مُفْتَرٍ” دروغگوی افترا زننده است! دقت به این نکته که حضرت، دو عبارت کذاب و متفر را در کنار هم بیان فرمودهاند، نشان میدهد کسانی که هم ادعای مشاهده و هم ادعای منصبی از جانب حضرت را داشته باشند، مثل نیابت، قطعا مدعی دروغین هستند! کاذب کسی است که به دروغ ادعای مشاهده کند. ولی مفتر به کسی گفته میشود ادعای وکالت، نیابت و یا وصایت کرده و آن را به حضرت منتسب نماید که مثلا حضرت به من وکالت و نیابت دادهاند! چنین شخصی در حقیقت یک افترا به وجود نازنین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسته است! به همین خاطر نیز حضرت این هر دو قید را در کنار هم مطرح فرمودهاند: یعنی هر کسی که ادعای مشاهده و نیابت از جانب من را داشته باشد، قطعا دروغگو افترازننده به ساحت مقدس مهدوی است.
اما ممکن است این سوال برای انسان پیش بیاید که حقانیت نواب اربعه، در زمان خودشان چگونه به اثبات رسیده است؟
نائب اول، جناب عثمان بن سعید عمروی است که مورد توثیق امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام قرار گرفته است.
امام حسن عسکری علیه السلام نیابت فرزند عثمان بن سعید را نیز بیان فرمودند و به اطلاع شیعیان رسانیدند[15] وَ اشْهَدُوا عَلَيَّ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِيدٍ الْعَمْرِيَّ وَكِيلِي وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَكِيلُ ابْنِي مَهْدِيِّكُمْ.[16]
راه اصلی اثبات حقانیت نیابت خاصه نواب اربعه (به غیر از نائب اول که توسط امام علیه السلام معرفی شد) اعلام نایب قبلی بوده که قبل از وفات خود، نایب بعدی را به تعداد قابل توجهی از شیعیان، معرفی مینماید. بنابراین با شهادت دادن جمع زیادی از شیعیان، حجت بر بقیهی شیعیان نیز تمام میشد و شکی باقی نمیماند.
علاوه بر معرفی نایب قبلی، کراماتی توسط نواب و از جمله حسین بن روح برای قوت قلب و اطمینان خاطر بیشتر شیعیان اظهار میشد که بعضی از آنها را مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین و شیخ طوسی در الغیبة نقل کردهاند.
به عنوان مثال شیخ صدوق از محمد بن حسن صیرفی حکایت مفصلی نقل میکند که اختصارش چنین است: از بلخ برای حج خارج شدم و اموالی نزد من بود که باید آنها را به حسین بن روح نوبختی تحویل میدادم. در بین راه، یکی از کیسهها گم شد و من مقداری از مال خود را به جای آن قرار دادم و وقتی به نزد شیخ حسین بن روح رسیدم و اموال را تحویل دادم، شیخ آن کیسهای که از اموال خود جایگزین کرده بودم را خارج کرد و به من برگرداند و گفت این از اموال ما نیست. کیسه ما در فلان محل جا مانده است برگرد و آن را از همان جا پیدا کن و بیاور. اما وقتی برگشتی من از دنیا رفتهام. محمد بن حسن صیرفی میگوید بازگشتم و در همان محل که حسین بن روح آدرس داد کیسه را پیدا کردم. وقتی برگشتم شیخ از دنیا رفته بود و علی بن محمد سمری جانشین او شده بود و کیسه را به او تحویل دادم.[17]
ماجرای بانویی که حسین بن روح را مورد امتحان قرار داد، به عنوان حسن ختام این بخش تقدیم حضور میگردد تا نشان دهد نه تنها حجتهای الهی، بلکه حتی نواب خاص ایشان نیز صداقت خود را با کرامات و غرایبی به اثبات میرساندند تا حقانیت ایشان برای شیعیان به اثبات برسد.[18]
حسين بن علی بن محمد قمی معروف به ابو علی بغدادی این ماجرا را نقل میکند: در همان سال زنی را در بغداد ديدم كه از من پرسيد وكيل امام زمان علیه السلام كيست؟ بعضی از قميها به وی اطلاع دادند كه وكيل حضرت، حسين بن روح است و به آن زن گفتند كه اين مرد (یعنی ابوعلی بغدادی) او را ميشناسد.
وقتی من به خدمت حسين بن روح رسيدم زن هم در آنجا بود. زن به حسين بن روح گفت ای شيخ! در نزد من چيست؟ حسين بن روح گفت: آن چه نزد توست را در دجله بينداز سپس بيا تا خبر آن را به تو بدهم. زن رفت و آنچه با خود آورده بود را در دجله انداخت و آن گاه به نزد حسين بن روح بازگشت. حسين بن روح به كنيزش گفت: برو و آن حُقّه[19] را بيرون بياور. كنيز هم حقه را برای او آورد.
حسين بن روح به آن بانو گفت: اين همان حُقّهای است كه نزد تو بود و آن را در دجله انداختی. اكنون بگويم چه در آن است، يا خودت ميگوئی!؟ زن گفت شما بفرمائيد! گفت: يك جفت خلخال طلا و حلقه بزرگی است كه گوهری در آن است و هم دو حلقه كوچك است كه در هر كدام يك دانه گوهر است. و نيز دو انگشتر فيروزه و يك انگشتر عقيق است!!! آن چه در حُقّه بود همان بود كه حسين بن روح گفته بود، بدون كم و كاست.
سپس سر حُقّه را باز كرد و آن چه در آن بود به من نشان داد. زن هم نگاهی به من كرد و گفت درست همان چيزهائی است كه من آورده بودم و در دجله انداختم. من و آن زن با مشاهده آن چه از حسين بن روح ديديم، چنان شاد شديم كه نزديك بود هوش از سر ما بپرد![20]
این است شیوهی شیعیان! تا به یقین قلبی نرسند و حجت را بر خود تمام نبینند، تسلیم و سر سپردهی احدی نمیگردند! با این که نائب سوم حضرت بر اساس نصِ نائب قبل معرفی شده بود، ولی باز هم جناب حسین بن روح را مورد آزمایش قرار میدهد! از سوی دیگر این ماجرا میتواند گوشهای از عظمت و جایگاه و قدرت نواب خاص حضرت را به تصویر بکشد تا هر بیسر و پایی ادعای وکالت و نیابت و وصایت و جانشینی حضرت را نکند! و البته در مباحث گذشته ثابت شد جایگاهی به عنوان وصی امام زمان} به طور کلی در دین تعریف نشده و چیزی به نام امام سیزدهم، خلیفهی سیزدهم یا وصی سیزدهم در دین اسلام وجود ندارد.
1- 1- 1- لزوم ارائهی معجزه از سوی مدعی مهدویت و نیابت
حضرت موسی برای اثبات صداقت و حقانیت دعوت خویش، آیات و بیِّنات و معجزاتی را از جانب خداوند متعال برای مردم ارائه فرموده که خداوند متعال در قرآن میفرماید ایشان 9 آیه و بیِّنه همراه داشتند. وقتی صدق گفتار حضرت موسی} برای مردم بر اساس آیات و بیِّناتی که از جانب خداوند متعال آورده بود روشن شد و ثابت گردید که ایشان فرستادهی خداوند متعال است، مردم به عنوان فرستادهی خداوند به ایشان ایمان آوردند و به دستورات ایشان به عنوان احکام الهی عمل کردند.
از جملهی احکام و دستوراتی که حضرت موسی بیان فرمود، ابلاغ حکم وصایت و جانشینی حضرت هارون به صورت نص صریح بود که حضرت هارون را به عنوان وصی و جانشین خود در دورانی که به مقیات تشریف میبردند معرفی فرمودند. برای کسانی که به حضرت موسی به عنوان پیامبر خدا ایمان آوردهاند، اثبات وصایت و جانشینی حضرت هارون دیگر نیاز به معجزه ندارد. چرا!؟ زیرا مردم به حضرت موسی بر اساس معجزات فراوان ایمان آوردهاند و یقین دارند که ایشان فرستادهی خداوند متعال است و این فرستادهی راستین خداوند متعال است که وصی خود را به صورت آشکار و به شیوهی نص به مردم معرفی فرموده است.
این موضوع نشان میدهد که بحث نص و وصیت، زمانی میتواند مطرح گردد که ابتدا صادق مصدقی وجود داشته باشد که ادعای خود را بر اساس معجزات و آیات و بیِّنات به اثبات رسانیده باشد و حجت را بر مردم تمام کرده باشد و مردم به صدق گفتار او ایمان آورده باشند. سپس همین صادق مصدق اگر فردی را به عنوان باب، نائب، وکیل و یا وصی و جانشین خود معرفی فرمود، در این صورت است که بابیت، نیابت، وکالت، وصایت و یا جانشینی آن فرد بر اساس نص و وصیتی که صادق مصدق ابراز نموده ثابت میشود و برای کسانی که حقانیت آن صادق مصدق به اثبات رسیده، نیازی به ارائهی معجزه نیست.
اما اگر فرض کنیم که بین حضرت موسی و نبی پس از ایشان زمانی فاصله افتاده باشد و حضرت موسی به صورت مستقیم شخص جانشین پس از خود را به مردم معرفی نفرموده باشد یا این که نبی دیگری را خداوند متعال در همان عصر و در همان دوران حضرت موسی برای تبلیغ قوم دیگری مبعوث گردانیده باشد که آن قوم، حضرت موسی را نمیشناختند و معجزات حضرت موسی به آنها نرسیده بود، در این صورت آیا آن نبی میتواند به مردم بگوید که من از جانب حضرت موسی آمدهام و بدون این که من معجزهای و آیه و بیِّنهای ارائه نمایم، شما باید به من ایمان بیاورید!؟ پاسخ بسیار روشن است. مردم از کجا بدانند که آیا واقعا این شخص فرستادهی خداوند متعال است یا نه؟ مردمی که حضرت موسی را ندیدهاند، چگونه میتوانند به این مدعی ایمان بیاورند!؟ این مدعی بایستی قطعاً و یقینا آیات و بیِّنات و معجزاتی ارائه نماید تا مردم بتوانند به او ایمان بیاورند.
مثال دیگری از دوران خودمان در نظر بگیریم؛ اگر فردی در دوران ما (دوران غیبت کبری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادعا کند که وکیل، نائب و یا وصی و جانشین امام زمان علیه السلام است، آیا ادعای او بر اساس نص و وصیت قابل اثبات است!؟ هرگز! هیچ گاه ادعای او را بر اساس نص و وصیت قابل پذیرش نخواهد بود. چرا!؟ زیرا ما امام زمان علیه السلام را ندیدهایم که خود حضرت این فرد مدعی را به ما به عنوان وصی و نائب و وکیل خود معرفی فرموده باشند! هر چند که باب وصیت بعد از دوازدهمین وصی پیامبراکرم, بسته شده و احدی خود را نمیتواند وصی سیزدهم معرفی نماید.
در صورتی ما به ادعای این فرد مدعی ایمان میآوریم که ابتدا خود امام زمان علیه السلام ظاهر شوند و ادعای امامت خود را به همگان بر اساس آیات و بیِّنات و معجزات ثابت نماید. وقتی مردم به یقین رسیدند که این فرد همان امام دوازدهم است، در این صورت اگر حضرت شخصی را به عنوان نایب یا وکیل خود معرفی فرمودند، نیابت و وکالت او بر اساس نص و دستور امام زمان علیه السلام ثابت میشود. در غیر این صورت هر فردی که ادعای نیابت و وکالت امام زمان علیه السلام را داشته باشد، تنها و تنها یک راه برای اثبات ادعای خود دارد و آن هم راهی نیست جز ارائهی آیه و بیِّنه و معجزه. البته بر اساس آن چه در بخشهای گذشته تقدیم حضور گردید، میدانیم که از شخص پیامبر اکرم, گرفته تا خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، وجود هر گونه وصی و خلیفه پس از دوازدهمین حجت الهی را انکار فرمودهاند. در توقیع صادر شده برای نائب چهارم نیز دیدیم که حضرت فرمودند به احدی وصیت نکن! یعنی حتی بابت نیابت خاصه را نیز بستند!
ادعای امام دوازدهم بودن، ادعای بسیار بزرگی است که معمولاً مدعیان دروغین در ابتدای امر چنین ادعایی را مطرح نمیکنند. زیرا از یک طرف نشانهها و علائم شناخت امام آن قدر زیاد است[21] که به راحتی میتوان مدعی دروغین امامت را از امام راستین تشخیص داد. اما از طرف دیگر ادعای امام دوازدهم بودن، حساسیت مخاطب را تحریک کرده و باعث میگردد مخاطب با دقت بیشتری به بررسی دلایل و براهین مدعی بپردازد. لذا تجربه نشان داده است که بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت، صلاح را در این میبینند که طی یک فرآیندی تدریجی، ابتدا خود را باب، وکیل، نائب و یا وصی حضرت معرفی کنند و از درِ علائم ظهور وارد شوند تا این که مخاطب و فرد مورد تبلیغ، تکان شدیدی در باورهای خود احساس نکند. اما با گذشت زمان و افزایش تعداد پیروان و زیاد شدن عِده و عُدهی فرد مدعی و زمانی که در اثر القائات و تلقینها و تکرارهای متعدد، ایمان به مدعی دروغین در وجود او نهادینه شد و در وجودش رسوخ کرد، به تدریج ادعاهای خود را بالاتر برده و پس از چندی نه تنها ادعای امام زمان بودن میکند، بلکه عموم مدعیان دروغین حتی پا را از این نیز فراتر گذاشته و خود را در مراحل بعدی به عنوان پیامبر، ظهور الله و در نهایت خود ذات خدا معرفی میکنند!
به عنوان مثال، میرزا علیمحمد شیرازی که ابتدا خود را باب امام زمانأ معرفی کرده بود، در پایان کار خود را همان ذات خدا مینامید و میگفت: «إنَّ عَلیِّاً قَبلَ نَبیل ذاتُ اللهِ وَ کَینُونیَّتُهُ![22]» همانا علی قبل نبیل [= علی محمد] ذات خدا بلکه خودِ خداست!!!
البته همیشه ایمان به مدعیان دروغین به این شیوه نیست و در بسیاری از موارد به خصوص در مورد مبلغین و پایهگذاران فرقههای ضاله و گمراهکننده، حق کاملاً برای آنها روشن است اما طمع دنیا و ریاستطلبی باعث میگردد که به کفر خود ادامه دهند. کما این که خداوند متعال میفرماید: وَ جَحَدُوا بِهٰا وَ اِسْتَيْقَنَتْهٰا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كٰانَ عٰاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِينَ[23] (و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!)
بنابراین در دوران ما هر کس که ادعا کند من بر اساس وصیت و نص از جانب امام زمان علیه السلام به عنوان نایب، وکیل، نماینده، وصی و جانشین انتخاب شدهام، ادعای او به هیچ وجه قابل پذیرش نخواهد بود و قطعا دروغگوست. زیرا از یک طرف باب وصایت بسته شده و اوصیای پیامبر اسلام, فقط و فقط دوازده نفرند.
از سوی دیگر همان گونه که در بخشهای پیشین به این موضوع اشاره گردید، از دیدگاه خود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هر کسی که حتی ادعای نیابت و وکالت مطرح کند، قطعا فردی دروغگو و افترازننده است. وقتی خود حضرت بیان فرمودهاند در دوران غیبت کبری و پس از چهار نائب خاص حضرت در دوران غیب صغری، احدی نمیتواند ادعای مشاهده به همراه نیابت و وکالت داشته باشد و خود را از جانب حضرت معرفی کند، دیگر جای شک تردیدی در نادرستی ادعاهای مطرح شده در این زمینه باقی نمیماند. قطعا تمامی مدعیان وکالت، بابیت، نیابت، وصایت و جانشینی امام دوازدهم ، همگی کذاب و دروغگو هستند.
[1] الاسراء، 36
[2] الكافي (ط – الإسلامية)، جلد 2، صفحهی 33، بَابٌ فِي أَنَّ الْإِيمَانَ مَبْثُوثٌ لِجَوَارِحِ الْبَدَنِ كُلِّهَا
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، جلد 6، صفحهی 434
[4] الأنفال، 42
[5] الحديد، 25
[6] التوبة، 70
[7] ابراهیم، 9
[8] هود، 96 – غافر، 23
[9] علل الشرائع، نشر داوری، جلد 1، صفحهی 122 – بحار الأنوار (چاپ بيروت)، جلد 11، صفحهی 71
[10] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، جلد2، صفحه 766
[11] الصواعق المحرقة، ابن حجر، مکتبة الحقیقة، استانبول، 1424 ه.، صص 167 و 179 و 186 و 269-273 و 279 و 281 – 288 و 290
[12] مطالع الانوار تلخيص تاريخ نبيل زرندی، صفحهی 149
[13] كمال الدين و تمام النعمة، جلد 2، صفحهی 516 – الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، صفحهی 395
[14] كمال الدين / ترجمه پهلوان، جلد 2، صفحهی 295 – ترجمه كتاب الغيبة للطوسى، صفحهی 684
[15] مهدی موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، متن، ص: 667
[16] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج51، ص: 345
[17] كمال الدين و تمام النعمة، جلد 2، صفحهی 516
[18] كمال الدين و تمام النعمة، جلد 2، صفحهی 519
[19] حُقّه: به ضم حاء و تشديد قاف، ظرف چوبين كوچكی بوده كه مرواريد يا لعل يا ساير اشياء قيمتی و آلات طلا و نقره در آن مينهادهاند.
[20] بحار الأنوار (ط – بيروت)، جلد 51، صفحهی 342 – مهدی موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)، صفحهی 661
[21] در بخشهای بعدی به چند مورد از آنها اشاره میگردد.
[22] لوح هیکل الدین، صفحهی 5
[23] النمل، 14
سلام
بسیار عالی
خداخیرتون بده
ای کاش همه بدون تعصب این مطالب رو بخونیم
سلام ،ممنون که از سایتمون دیدن کردید